قرآن و عترت

دریچه مسلمانی = مفاهیم و معارف اسلامی ، اتصال به قرآن و اهل بیت

قرآن و عترت

دریچه مسلمانی = مفاهیم و معارف اسلامی ، اتصال به قرآن و اهل بیت

کد آهنگ

قرآن و عترت

من مسلمانم و عاشق امام زمان هستم و این وبلاگ رو بعنوان یک اقـدام در جهت انتظار عملی امام زمان (عج) طراحی کردم و سعی می کنم به اندازه توان خودم تلاش کنم . اینم بگم که دعای کمیل رو خیلی دوست دارم . سعی می کنم تا بتونم دنبال تفسیر قرآن و جلسات تفسیر باشم .
سه خصوصیت دارم .
اول : حاضر نیستم به خاطر آبادی دنیای خودم ، دنیای دیگران رو خراب کنم .
دوم : حاضر نیستم آخرت خودم را بخاطر دنیای دیگران خراب کنم.
سوم : حاضرم به خاطر آباد کردن آخرت دیگران حتی دنیای خودم خراب بشه .

ضمنا اکثر مطالب وبلاگ ، تماما نوشته خودمه . می دونم سلیقه ها متفاوته اما امیدوارم مطالب نوشته شده جوری باشه که تفسیر درستی از مفاهیم دینی انجام داده باشم هر مطلب هم که از جای دیگه ای هست منبعش نوشته شده .

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
ذكر ايام هفته
ذکر روزهای هفته
ايام هفته
تاریخ روز
اوقات شرعي
اوقات شرعی
دعاي فرج
دعای فرج
همراه با قرآن
آیه قرآن تصادفی
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
تدبر در قرآن
آیه قرآن
وصيتنامه شهدا
وصیت شهدا
ساعت
ساعت فلش مذهبی

۱۴ مطلب با موضوع «در محضر استاد» ثبت شده است

استاد محدثی

بهانه خوبی بود . به خاطر تهیه اخبار برای سایت (که در واقع بخشی از کار من همین بود) باید هرجا که حجه الاسلام محدثی امام جمعه شهرستان می رفتند ، من هم حاضر می بودم .

اولش که ذوق و شوق بود . یک کار جدید و یک تجربه جدید ، از طرفی هم کار با دوربین عکاسی و وسایل ضبط صدا و شوق اینکه در کنار امام جمعه باشم ، عامل رغبت من به این کار شد .

اما به مرور ، با وجود اینکه باید طبیعتا بعد از مدتی ، از کار خسته و از تکرارها ، کلافه می شدم (مخصوصا که گاهی وقتها باید دو سه شب پشت سر هم پای سخنرانی می نشستم و باز دوباره ، همان مدت زمان را صرف گوش دادن سخنرانی هایی که ضبط کرده بودم ، می کردم و بعد هم باز همان مطالب را تایپ می کردم ) جوری به این کار عادت کرده بودم که اگر یک مجلس را نمی توانستم بروم ، احساس می کردم چیز با ارزشی را از دست داده ام .

بد نیست همین جا به موضوعی اشاره کنم که باعث دلگرمی من در همان اوایل کار شد . شاید یک تصور بود که در واقعیت هم اینگونه نباشد ، اما همین تصور باعث شد ،بیشتر مشتاق کارم شوم و آن این است :

اول که شروع بکار کرده بودم و صحبتهای حاج آقا (امام جمعه محترم شهرستان) را آماده و تایپ می کردم ، برای اصلاح خدمت خود حاج آقا می بردم . حاج آقا هم بعد از دیدن و مطالعه آنها به من می گفتند فعلا این مطالب را روی سایت نیاورید و فقط در جایی نگهداری کنید . و این صحبت بعد از هر مراسم که من مطالب را تایپ می کردم ، تکرار می شد . این حرفها کمی باعث دلسردی من می شد ، چون زحمت زیادی برای ضبط و آماده کردن و ویرایش و تایپ آنها می کشیدم . اما در عین حال باز حاج آقا به من مراسم بعدی را یادآور می شدند و با لحنی خوب و مشتاقانه از من می خواستند حتما آنجا حاضر باشم . من هم به حرف حاج آقا گوش می دادم و در مجلس بعدی هم که حاج آقا سخنرانی می کردند ، می رفتم و باز با دوربین عکس می گرفتم و صدا را ضبط می کردم و باز مطالب را تایپ و خدمت حاج آقا می بردم و همان ماجرا تکرار می شد . با خودم فکر کردم اگر حاج آقا نمی خواهد من این مطالب را تهیه کنم و روی سایت بگذارم و زیاد برایشان این موضوع مهم نیست ، پس چرا اینقدر با اشتیاق از من می خواهند در مراسمات حاضر باشم . حالا که مدت زیادی است در محضر حاج آقا هستم ، این را می فهمم .

تصور من این بود که حاج آقا این کار را (تهیه خبر برای سایت و تایپ مطالب) بهانه قرار دادند ، تا من خود را مقید به شرکت در مراسم و مجالس مذهبی کنم و تبعا از مطالبی که توسط حاج آقا و دیگران بیان می شود ، بهره بگیرم . وقتی این فکر و تصور در من ایجاد شد خیلی بیشتر مشتاق این کار شدم . البته شاید این فقط یک تصور بود اما هرچه که بود الآن مرا مقید به شرکت در مراسم کرده و باعث شده خیلی چیزها را یاد بگیرم و به خیلی چیزها مقید باشم .

حالا که خدا را شکر سایت ، پویا و زنده شده و خبرهای آن خیلی خوب و به سرعت ارائه می شود و مدیر محترم سایت و دیگرانی که می دانند من با این سایت همکاری دارم ، گاها از من به خاطر تهیه مطالب و اخبار تشکر می کنند (هرچند اصلا قابل چنین تقدیری نیستم) ، افتخار می کنم که قدم در چنین راهی گذاشتم و احساس غرور می کنم که در محضر استاد محدثی امام جمعه شهرستان و فرزندشان حاج مرتضی که لطف فراوانی به بنده داشتند ، هستم و خدا می داند بهره ای که در این چندماه ، از پای منبر حاج آقا نشستن ، نصیبم شده ، در طول عمرم تا کنون نصیبم نشده بود . شاید این تکرار که صحبتهای حاج آقا را در مساجد و خطبه های نماز جمعه می شنوم و بعد هم از طریق دستگاه ضبط صدا دوباره برایم پخش می شود و بعد هم در حین تایپ و بازنگری می بینم و در آنها می اندیشم ،‌ باعث شده نکاتی را بفهمم و چیزهایی را بر اثر این تکرار حفظ کنم و در ذهنم بسپارم که خیلی ها از آن محروم و بی بهره اند . خیلی از احادیث و روایات و نکات مهم و معارف دین و اخلاقیات ، در اثر تکرار (از این بابت که موقع موالید و شهادات و اعیاد ، حاج آقا چندجا منبر می روند) ، در ذهنم مانده و حکاکی شده و چراغ راه برایم شده اند .

اینکه حاج آقا در مورد آشنایی و مطالعه سیره ائمه و عمل به آنها که مایه رسیدن به سعادت است ، تاکید می کنند ، از چیزهایی است که زیاد شنیده ام و سعی کردم به آن عمل کنم .

یا روایت جابر در مورد آیه اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم که در مورد اطاعت و حقانیت ائمه آمده و در آن روایت آمده که جانشینان پیامبر 12 نفرند و پیامبر نام تک تک آنها را برده ، را حفظ شده ام .

یا این سخن حاج آقا ، آویزه گوشم شده که شیعیان باید مایه آبروی اهل بیت باشند نه مایه ننگ آنها و شیعه در راه ولایت از خود گذشتگی می کند ، به کسی ظلم نمی کند و پا روی حق نمی گذارد و تلاشش برای حق است .

یا اینکه حاج آقا مکررا در مجالس می گویند در یادگیری معارف دین تلاش کنید و همین طور اینکه به خاطر موهبت دوستی اهل بیت ، شکرگزار خدا باشید ، در قلبم نقش بسته است .

هرگز از ذهنم پاک نمی شود که حاج آقا به خواندن زیارات ائمه سفارش می کنند و از مردم می خواهند معانی آنها را مورد توجه قرار بدهند . این مطلب را چند بار به نقل از حاج آقا تایپ کردم که : در زیارت امین الله می خوانیم سلام بر تو ای امین خدا بر روی زمین (دین امانت است و امام امانتدار ، پس دین صحیح را از ائمه بجوییم . معارف دین را از کلام ائمه بیاموزیم) .

یا این شعر ابن سیفی درباره روش وشیوه اهل بیت را که حاج آقا چند بار نقل کردند ، خیلی دوست دارم که می گوید : ما وقتی غالب و پیروز شدیم ، شیوه ما عفو و گذشت بود . شما که غالب شدید و حکومت را بدست گرفتید ، بیابانها را از خون ما رنگین کردید . شما قتل اسیران را حتی رواج دادید ، اما شیوه ما عفو و گذشت بود . این تفاوتی است میان ما و شما ، میان طینت ما و طینت شما . از کوزه همان تراود که در اوست .

و یا حرفهای حاج آقا در ایام محرم مانند آیینه ای همواره در جلوی چشمم باقی می مانند که فرمودند :

مجالس امام حسین باید مقدمه ای باشد برای آشنایی به دین و عمل به آن .

مقصود و فلسفه امام حسین ، برای اصلاح و تربیت و هدایت و امربه معروف و نهی از منکر بود .

یا سخنان امام حسین شب عاشورا در حمد و ثنای خدا که فرمود : خدایا تو را شکر به بهترین شکرها و ثناها . و سپاسگزار هستم در سختی ها و آسایش و نعمت . خدایا تو را حمد می کنیم که نعمت نبوت و پیامبری را در خاندان ما قرار دادی . به ما علم قرآن آموختی و ما را صاحب بینش و بصیرت در دین قرار دادی . به ما چشم بینا و گوش شنوا و دل آگاه عطا نمودی . پس ما را از بهترین شکرگزاران قرار ده .

یا آشنایی با شهدای کربلا و اصحاب امام (مثل زهیر بن قین ، وهب بن عبداله و ...) و جایگاه و مقامشان که بهترین اصحاب بودند و حرّ بن یزید ریاحی و داستان توبه اش و اینکه بصیرت او و انتخاب راه درست ٬ او را عاقبت به خیر کرد ، همه و همه را مدیون پای صحبت حاج آقا نشستن ، هستم .

اگر زیارت امام حسین (و شهادت به اینکه امام ، نماز را به پا داشت و باعث ایتاء زکات شد و احیای امر به معروف و نهی از منکر کرد و مطیع خدا و رسول بود ) و یا زیارت حضرت ابوالفضل (و اینکه مقام اطاعتش از خدا و رسول و ائمه ، او را با عظمت کرد و ادب ابوالفضل همان اطاعت محض او از ائمه بود) را حفظ هستم ، باز این را از نکته برداری سخنان حاج آقا دارم .

یادم هست حاج آقا در جلسه روحانیون مستقر شهر و روستا در سازمان تبلیغات اسلامی که من هم برای تهیه عکس و خبر آنجا حضور داشتم ، گفتند که به اندک و جذب کم قانع نباشید اما در عین حال اگر حتی یک نفر را هم هدایت کنید ، کار بزرگی انجام داده اید و از اجر زیادی برخوردار می شوید . می دانم اگر عاقبت به خیر شوم ، خود حاج آقا مشمول این سخن خودشان شده اند .

این موضوع را هم در جلسات اخلاق حاج آقا یاد گرفتم که مسلمان نه ذلیل باشد که هرکس او را لگد مال کند و نه اگر قدرتی دارد ، به کسی ظلم کند .

نه آن مورم که بر پایــم بمالنـــد          نه زنبورم که از نیشم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گذارم          که دارم زور و آزاری نــــدارم

یا هنوز سفارش به تقوای الهی را از خطبه دوم نماز جمعه در گوشم دارم و با اشتیاق منتظر نمازجمعه هفته بعد هستم .

از موضوعات دیگری که به برکت قدم گذاشتن در این راه (همکاری با سایت حوزه و در معیت امام جمعه بودن) یاد گرفتم ،  انتخاب دوستان نیک و برگزیده ، ارتباط با علما ،‌ تلاش در جهت تقویت حوزه های علمیه است و می دانم چیزی که هم دین از ما می خواهد و هم تاکید امام جمعه محترم است ، این است : نماز ، نماز ، نماز

به عنوان آخرین جمله حدیثی را که حاج آقا در یکی از جلسات اخلاقشان گفتند بیان می کنم : اگر کسی نفسش در نزدش گرامی بود ، دنیا در نظرش کوچک خواهد آمد .

 

خدایا ! ای کاش که از این دنیای کوچک به کمک دوستان و برگزیدگان و اولیای تو و راهنمایی بزرگانی چون حاج آقای محدثی ، بهره و توشه ای بزرگ برای آخرتم ببرم .

 

باز هم خدا را شکر می کنم و به این فکر می کنم که اگر یکسال کامل ، این توفیق را داشته باشم که با امام جمعه محترم ، هرجا که منبر می روند ، باشم و صحبتهای حاج آقا در تمام موالید و شهادات و اعیاد و خطبه های نماز جمعه را درک کنم ، چقدر مطالب مفید در ذهنم می ماند و چقدر به معلوماتم اضافه می شود . از خدا می خواهم باز هم توفیق شرکت در مراسم مذهبی و عمل به سیره اهل بیت را به من عطا نماید !

  • مهدی جعفری زاده


قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند    بس تاسف که از این حاصل ایام بریم            حافظ

شریفترین چیزهای دنیا  "عمر" است ، که باید آن را قدر دانست ؛ و چنین سرمایه ی بزرگی را رایگان از دست دادن ، کمال بی خردی و نادانی است ! مثلی است انگلیسی که می گویند : " وقت طلاست ." گرچه ایرانیان هم غالبا در مقام ارزش وقت و عمر ، این مثل را به کار می برند ؛ ولی آنان که چنین مطلبی را گفته و می گویند ، سخن را به میزان حقیقی نسنجیده اند ، زیرا یا "وقت" را خیلی تنزل داده و یا "طلا" را چندین هزار برابر ترقی داده اند ؛ و گرنه "طلا" چیزی نیست که قابل برابری با "وقت" باشد . بنابراین وقت عزیزترین و باارزش ترین گوهرها است . نباید دقیقه ی آن را به بیهوده تلف کرده ، به هدر دهیم . باید متوجه بود که در برابر چنین سرمایه ای قیمتی ، چه متاعی را باید خریداری نمود .

          دیده اید که بعضی اشخاص ، هزینه های روزانه زندگی خود را ، یادادشت می کنند . این عمل علاوه بر تنظیم امور مالی خانواده ، اثیر زیادی در صرفه جویی و جلوگیری از خرجهای بیهوده و بی معنی دارد . معمول است که بزرگان ، خاطرات و رویدادهای اطرف خود را می نویسند ؛ چون می خواهند در خاطرات خود ، نویسنده اعمال بد خود نباشند ، دقت می کردند در گفتار و کردارشان عمل زشت و شرم آوری نباشد ؛ لذا اشتیاق به کارهای نیک و انصراف از اعمال ناپسند در فکر آنها قوت می گرفت .

           پس عاقل کسی است که وقت خویش را به کاری صرف کند ، که یا فایده دنیوی و یا آخرتی و یا مردمی داشته باشد و از بیکاری و کارهای بی فایده ، سخت گریزان باشد . تا چه رسد به اعمالی که علاوه بر مفید نبودن ، زیان آور هم باشد !

آن طفل که قدر وقـت دانست           دانستـن قــدر خــــود توانست

هرچون که رود ز دست انسان            شاید کـه به دسـت آیـد آسان

جــز وقـت که پیش کس نیاید          چـون رفـت ز کف دگــر نیاید

گر گوهری از کفت برون تافت           در سایـه وقـت می تــوان یافت

ور وقت ز دست رفــت ارزان              بـا هیـچ گـهـر خـریـد نتــــوان

  • مهدی جعفری زاده


در کتاب الکنی والالقاب از جنید بغدادی کلامی نقل می کند که یک قسمتش خوب است و قسمتی دیگر پسندیده نیست می گوید : لا یکون العارف عارفا حتی یکون کالارض یطوها البر والفاجر . یعنی عارف عارف نیست مگر آنکه مانند زمین همه او را لگد کوب کنند " وکسحاب یظل کل شی " و مانند ابر باشد که بر هر چیز سایه افکند . "و کالمطر یسقی ما ینبت و ما لا ینبت" و مانند باران باشد که بر زمین قابل رویش و زمین بایر ببارد . جمله اول این کلام با معیارهای اسلامی سازگار نیست . از اصول اخلاق اسلامی ، حفظ کرامت و شرافت نفس است . و این که خود را ذلیل نکند و نگذارد که دیگران او را پایمال کنند . این معنی را سعدی هم در شعر خود گفته :

من آن مورم که بـر پـایـم بنالنـد        نـه زنبـورم کـه از نیشـم بنالنـــد

کجا خود شکر این نعمت گذارم          که زور مـــــردم آزاری نــدارم

هیچگاه اسلام اجازه نمی دهد که مسلمان مانند مورچه ای باشد که او را پایمال کنند . البته زنبور هم نباید باشد که از نیشش بنالند . از طرفی زور باید داشته باشد ولی به دیگران زور نگوید و ظلم نکند . زور داشته باشد که مظلوم واقع نشود و به او زور نگویند . در کلام جنید بغدادی دو جمله معقول و منطبق با اخلاق اسلامی هست مانند ابر باشد که بر هر چیز سایه افکند و همچون باران باشد که بر همه جا ببارد .  

پس بهتر این است که بگوییم :

نه آن مورم که بر پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گذارم 

که دارم زور و آزاری ندارم

  • مهدی جعفری زاده

 

سعدی می گوید :

پادشاهی پسر به مکتب داد                    لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر ســر لوح او نوشته به زر                   چوب استاد به ز مهـر پـدر

در تواریخ آورده اند که نصربن احمد سامانی در طفولیت معلمی داشت عالم و دانا ولی خیلی سخت گیر بود و شاگردش را برای مختصر قصوری چوب می زد و می رنجانید . امیر سامانی با خود عهد بسته بود که چون بزرگ شود انتقام جان سوزی از معلم بکشد . سالها گذشت و امیر در عنفوان جوانی بر تخت کامرانی استقرار یافت و روزی به یاد معلم و چوبهائی که خورده بود ، افتاد . خادمی را عقب معلم فرستاد و به حضورش خواست . خادم وقتی پیام امیر را ابلاغ کرد . معلم پرسید که امیر در موقع احضار من چه کرد و چه فرمود ؟ خادم گفت : امیر به یکی از چاکران امر کرد از درخت بزرگی که در باغ است ببرد و به خدمتش ببرد . معلم دانا عازم شد . در بین راه از یک دکان میوه فروشی چند به آب دار و خوشرنگ خرید و در جیب و آستینش پنهان کرد و به حضور امیر رفت . امیر یکی از چوبها را به دست گرفته ، در حالی که تکان می داد . پرسید درباره این چوب چه می گویی ؟ چطور است ؟ معلم بهی که از آستین بیرون آورده در مقابل امیر گذاشت و گفت میوه ای  به این لطافت از این چوبها حاصل می شود . امیر از این جواب بیدار و خوشحال شد و نه تنها از سر انتقام گذشت بلکه حقوق خوبی هم در حق معلم مقرر فرمود .

ادیب السلطنه سمیعی می گوید :

تــوکجـــا روی عافیـت بینـی                   تا قفا بر سر ای پســر نخوری

لذت از عمر خود کجا یـابــی                 گه گهی سیلی از پدر نخوری

شاخ نشو و نمای خشک شـود                گر ز استاد چوب تــرنخوری

خون فاسد تو را هلاک کنــد                گـر ز ایــــام نیشتـــر نخوری

تلخـی روزگـار اگـر بچشــی                  از نــی آرزو شکـــر نخوری

که شوی آزمـوده تـا در کــار                 به نشسـت و فـراز بـر نخوری

باش قانع به آنچه روزی گشت                هان که از رشته بیشتر نخوری

 

  • مهدی جعفری زاده


در مورد تمدن جدید و اثرات آن گفته اند : یاد گرفته ایم مانند مرغ در هوا پرواز کنیم و مانند ماهی در دریا شنا کنیم ، ولی نمی دانیم روی زمین چطور زندگی کنیم !

و نیز گفته اند : مگر نمی دانید که فتح را سرباز گمنام می کند و نتیجه را دیگران می برند . مگر در تاریخ نخوانده و خود شاهد نبوده ایم که همیشه آنها که در صف عقب ، در پناه و سلامت نشسته اند ، می آیند و از روی آنها که در صف جلو مبارزه کرده اند و جان داده اند ، می گذرند . دنیا وقت و حوصله ندارد که تحقیق کند و بداند چه کسی خدمت کرده و چه کسی نکرده است .

در برخی از نقاط دنیا مثل ایران در نهضت ملی شدن نفت و ویتنام در نهضت نجات از استعمار فرانسه ، برخی دولتهای مقتدر از نهضتهای ملی حمایت می کنند ؛ تا وقتی که چنگال ستمگر را کوتاه می کنند ، بلافاصله خودشان چنگالهای قوی تر خود را فرو می کنند . نفت ایران ، ملی می شود اما نتیجه اش این است که آمریکا جای انگلستان را می گیرد . ویتنام ، فرانسه را بیرون می کند و آمریکا در این کار آنها را حمایت می کند ، اما بعد خودش بصورت خطرناکتر ، جانشین آن می شود و بعد ...

باید گفت هنر  جو فروشی و گندم نمایی ، کاسه زیر نیم کاسه داشتن است . با گرگ دنبه خوردن و با چوپان گریه کردن .  بزرگترین صنعت و هنر قرون جدید تفکیک دین از نیکوکاری است و بزرگترین ماشین عصر ما قلب حقایق است .

چند سخن از استاد شهید مطهری :

اسلام به عناوین مختلف دستور داده است که مسلمانان دور هم جمع شوند ، یکدیگر را از نزدیک ببینند و از احوال یکدیگر مطلع شوند تا دلهاشان به یکدیگر نزدیک شود و شکافها پر شود .

طبق نصوص اسلامی ، عبادت اگر در خلوت باشد به اخلاص نزدیکتر است در عین حال اسلام دستور اکید داده که نماز به جماعت خوانده شود ، تا دلهای مسلمانان به یکدیگر نزدیک شود .

پیغمبر (ص) و علی (ع) ، نیاز به مشورت نداشتند ، ولی مشورت می کردند تا اولا دیگران یاد بگیرند و ثانیا با مشورت کردن به همراهان و پیروان خود شخصیت می دادند .

انسان نباید طرز فکرش این باشد که کار سبک جسمی یا روحی پیدا کند ، باید کارها را بر روح خود سبک کند و در خود تولید عشق و علاقه و رضایت نماید .

ما باید با عواملی که خواب آورند ، مبارزه کنیم . بسیاری از شعربازی ها و درویش بازی ها مانع رشد ماست ؛ همچنان که بسیاری از کتابها ، فیلم ها و مجله ها ، ما را غافل می کند .

آن کس که از نیروی عقل و تدبیر ، بی نصیب است ، مانند ماشینی است که در شب تاریک در حرکت است و فاقد چراغ و راهنماست .

جاهلیت از آن جهت ، جاهلیت است که طرز تفکر نادانانه است ، نه اینکه خود علم در میان جامعه نباشد و لهذا ممکن است مردمی عالم و متمدن از نظر قرآن ، اهل جاهلیت باشند .

در کدام عصر ، علم مانند عصر ما ، قدرت و گسترش داشته است و در کدام عصر ، مانند این عصر ، مقهور دیو شهوت و اژدهای خودخواهی و جاه طلبی و پول پرستی بوده است .

 

 

  • مهدی جعفری زاده

سلمان فارسی

۱۷
خرداد

در کتاب امالی طوسی صفحه 133 از منصور بن بزرج روایت شده که منصور گفت :" به امام صادق عرض کردم که سید من ، بسیار از شما ، نام سلمان فارسی را می شنوم ." امام فرمود :" نگو سلمان فارسی . بگو سلمان محمدی . آیا می دانی چرا من این همه سلمان را یاد می کنم . "  گفتم :" نه ."  فرمود :" به خاطر سه خصلتی که در سلمان بود . یکی آن که سلمان ، خواسته امیرالمومنین را بر خواسته خود مقدم می داشت . دوم دوستی فقرا و اختیار آنها بر اهل ثروت و مال . سوم محبت سلمان به علم و علما . همانا که سلمان بنده صالح خدا بود و مسلمانی خالص و شرک دامن او را آلوده نکرد . "

 

 

  • مهدی جعفری زاده

یتیم

۱۵
خرداد

روز عید بود ، ماه رمضان به اتمام رسیده بود و مراسم جشن عید بزرگ مسلمانان به طرز مخصوصی برگزار می شد . مردم به فقرا چیزهایی انفاق می کردند . همچنین صدقات و فطریه در میان آنان تقسیم می شد . نماز عید اقامه شد و دعا و خطبه مربوط به عید نیز به رسم معمول ، ایراد گردید . جشن روز عید فطر برپا بود . بازیچه هایی در دسترس بچه ها گذاشته شده بود و کوچک و بزرگ ، سرگرم تفریح بودند و کودکان در هر گوشه ای جست و خیز داشتند . مردم اجتماع بزرگی تشکیل داده بودند . بچه ها جامه های نو بر تن کرده و همراه پدران و مادرانشان در گردش و حرکت بودند ... در چنین هنگامه ای چشم کنجکاو و پرمهر پیامبر (ص) بر کودکی افتاد که جامه کهنه و پاره ای پوشیده ، زیر درخت نخلی با قیافه ای اندوه بار و روحی پر از آرزو ایستاده و بچه های دیگری را که به مجلس جشن می رفتند ، می نگریست . پیغمبر آن طفل را دید ، دانست که کودک یتیمی ست و به سوی او رفت و با لبخند شیرینی فرمود :" امروز من می خواهم پدر شما باشم " سپس کودک را از زمین بلند کرد و در آغوش گرفت و او را نوازش بسیار کرد ، تا اینکه کودک خوشحال شد ، آنگاه تبسمی کرد و همراه پیغمبر وارد مراسم جشن عمومی گردید .

دید کودکی به دامــن مــادر گریســت زار       کز کودکان کوی کس به من نظـر نداشت

طفلی مرا ز پهلوی خود بی گنــــاه رانــد       آن تیر طعنه زخم کم از نیشتــــر نداشت

اطفال را به صحبت من ازچه میل نیست        کودک مگر نبــود کسـی که پـدر نداشت

امروز  اوستـــاد بــه درسـم نگـــه نکـــرد        مانا که رنج و سعی فقیران ثمر نـداشت

خندید و گفت آنکه به فقر تو طعنـــــه زد        از لاله های گوهر اشکـــت خبــر نداشت

از زندگانی پدر خود مپرس از اونک (آنکه)        چیزی به غیر تیشه و داس و تبر نداشت

طفل فقیــر را هـــوس و آرزو خطـــاســت      شاخی که ازتگرک نگون گشت برنداشت

(پروین اعتصامی)

  • مهدی جعفری زاده

 

سقراط به یکی از شاگردان خود ، "کزینفون" گفت : "می دانی که کجا نان می فروشند ؟ "

کزینفون گفت : " بله ، نان در فلان مکان به فروش می رسد . "

- : " آیا می دانی که گوشت را در چه محلی می فروشند ؟ "

- : " در فلان جا ... "

- : " آیا می دانی که سرچشمه فضیلت یا خیر مطلق چیست و کجاست ؟ "

- : " نه ! "

سقراط : " آیا شرم آور نیست که تو محل فروش نان و گوشت و ... را بدانی ولی از منبع و سرچشمه فضیلت و دانایی ، که تنها وجه امتیاز بین انسان و حیوان است ، اطلاع نداشته باشی ؟! "

             بسیاری هستند که جای خوردنی ها و آشامیدنیها را می دانند و ای بسا که همه روزه در آنجا رفت و آمد داشته باشند ، اما سالها ممکن است بگذرد ولی قدم به جایی که در آن علم و فضیلت و عبودیت و موجبات کمال انسانی است ، نگذارند .   

             در زمان طاغوت یک بازیگر فاسد سینما ، هزاران بار مشهور تر و محبوتر از یک انسان دانشمند و صاحب فضل و کمال بود .

شیخ بهایی :

ای چـرخ که با مـــردم نــادان یـاری               پیـوستــه بـه اهـل فضـل غم می باری

هـرلحظه ز تو بر دل من بار غمی ست               گـویـا کـه ز اهـل دانشـم پنــــداری

شاعر دیگری می گوید :

گوهر فضل مکن عرضه بر بی خردان            که ندانند در این جامعه مقـدار کسی

میزان ارزش فکری هر اجتماعی را می توان از ارتباط آنان و یا عدم ارتباط شان با اهل فضل و کمال دانست .

 

  • مهدی جعفری زاده

 

شخصی به صاحب بن عباد نامه ای نوشت که فلانی مرده . و اموال فراوانی باقی گذاشته . یتیمانش خردسالند . اگر همه اموالش را به بهانه ای ضبط کنی ، کسی نیست که چون و چرا کند . صاحب در پشت همان نامه نوشت . سعایت زشت است ، اگر چه راست باشد . تو اگر این کار را به عنوان خیرخواهی ما کردی ، بدان که زیانت از سودت بیشتر است . ما به خدا پناه می بریم که قول پرده دریده ای را مانند تو درباره خانواده ی نجیب و محترمی بپذیریم . اگر برای پیری ات نمی بود ، جزای این عمل زشت تو را چنان که شایسته ی مانند تویی باشد ، کف دستش می گذاشتم تا مزه اش را بچشد . برو ای ملعون و از این عیبی که داری کناره گیر که دانای غیب خداست . مرده را خدا می آمرزد و یتیم را خدا کفالت می کند و مال را خدا برکت دهد و سعایت کننده را خدا لعنت کند .

 

  • مهدی جعفری زاده

 

در اینکه آدمی باید هم آنچه را که خوبتر است ، بگوید و هم خوبتر را بشنود . دو قوه گویائی و شنوایی را در بهترها بکار گیرد . در مورد اول آیه 53 سوره اسراء (و قل لعبادی یقول اللتی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا) یعنی به بندگانم بگو سخنی بگویند که بهترین باشد چرا که شیطان (بوسیله سخنان ناموزون) میان آنها فتنه و فساد می کند . همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است . در مورد دوم آیه 17 سوره مبارکه زمر (والذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها و انابو الی الله لهم البشری فبشّر عباد . الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب) یعنی و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند ، بشارت از ان آنها است پس بندگان مرا بشارت ده همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند . آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندان هستند .

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمود : همانا که خداوند تبارک و تعالی اهل عقل و فهم را در کتابش بشارت داده و فرموده فبشر عباد الذین ...

یکی از شاهان،خواب دید که دندانهایش ریخته و از معبرین ، تعبیر خواب خود را خواست . گفتند تعبیر خواب تو آن است که خویشان تو می میرند و مرد عاقلی همان تعبیر را کرد ، منتها با لحن دیگری و گفت : تعبیر خواب شما آن است که عمر شما از عمر خویشاوندانتان بیشتر است .

ممکن است گاهی ما سخنی بگوئیم که راست باشد ؛ اما دلی را برنجاند و یا فتنه ای ایجاد کند .

حافظ می گوید :

صبح دم مــرغ چمــن با گــل نـوخاستـــه گفت

ناز کم کن که بسی چون تو در این باغ شکفت

گـــل بخنــدیـــد کــه از راســت نرنجیــم ولــی

هیچ عاشق سخن سخت بـه معشـــوق نگفت

 

  • مهدی جعفری زاده

حیله دشمن

۱۸
ارديبهشت

 

گویند سه گاو در بیشه ای بودند . کی سیاه و یکی سفید و یکی سرخ و نیز شیری در آن بیشه مقام داشت . چون هر سهگاو با یکدیگر متحد بودند ، شیر بر ایشان دست نمی یافت . روزی شیر ، دو گاو سیاه و سرخ را نهانی گفت که رنگ من با شما یکی است و گاو سفید در میان ما بیگانه است . بگذارید که او را بکشم و چمن و چراگاه برای ما تنها بماند . آن دو فریب شیر را خورده و یار خود را رها کردند . چون شیر از گاو سفید خاطر بپرداخت ، گاو سرخ را بفریفت و گفت مرا با تو رنگ یکی ست ، بیا تا گاو سیاه را از میان برداریم و بیشه به تنهایی از آن ما باشد . چون گاو سیاه را نیز بکشت ، شیر دیگر بار قصد خوردن گاو سرخ کرد . گاو سرخ گفت مرا مهلت ده تا سه بار بانگ برآورم . شیر او را مهلت داد . پس گاو فریاد برآورد ((روزی که گاو سفید خورده شد مرا خوردند))   

 

  • مهدی جعفری زاده

حرمت علماء

۱۱
ارديبهشت

 

نوشته اند که مولانا احمد اردبیلی ، وقتی که در نجف اشرف ، مجاور بود ، یکی از امرای شاه عباس ، تقصیری از او سر زد ؛ که خدمت آخوند پناه برده بود و خواهش نمود که مولانا نامه ای به شفاعت او بنویسد . سپس به فارسی نوشت : بانی ملک عاریت، عباس بداند ، اگر چه این مرد ظالم می نماید چنان چه از تقصیر او بگذری ، شاید که حق ، سبحانه و تعالی از پاره ای از تقصیرات تو بگذرد . کتبه بنده شاه ولایت ، احمد اردبیلی

 جواب : به عرض می رساند عباس ، خدماتی که فرموده بودند به جان منت دانسته ، به تقدیم رسانید . امید آن که این محب را از دعای خیر فراموش نکنند . کتبه کلب آستان علی ، عباس

  • مهدی جعفری زاده

اویس قرنی

۰۴
ارديبهشت

 

 

 

اویس قرنی از مومنین مخلص و مسلمانان فداکار صدر اسلام بود . او در یمن بود و پیامبر را ندیده بود که اسلام را پذیرفت . او آرزوی زیارت پیامبر را داشت . از مادرش اجازه خواست که به شرف دیدار رسول خدا نائل شود . مادرش گفت به شرط آنکه وقتی به مدینه رسیدی ، از نیم روز بیشتر توقف نکنی . او به مدینه سفر کرد و اتفاقا آن روز پیامبر در خانه نبود . لاجرم اویس پس از یکی دو ساعت ، پیامبر را ندیده ، به یمن بازگشت . چون رسول خدا مراجعت کرد ، فرمود:" این نور کیست که در این خانه می نگرم" . گفتند : شتربانی که اویس نام داشت . در این سرای آمد و بازگشت . فرمود: "در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و برفت ."

 

 

در کتاب منتهی الآمال نوشته : اویس قرنی ، سهیل یمن و آفتاب قَرَن و از خیار تابعین و از حواریین امیرالمومنین و یکی از زهاد ثمانیه بود ، بلکه افضل ایشان است ... و با امیرالمومنین بیعت کرد و در رکاب آن حضرت در صفین جنگید تا شهید شد و نقل شده که حضرت رسول به اصحاب خود فرمود :" بشارت باد شما را به مردی از امت من که او را اویس گویند همانا که او مانند ربیعه و مضررا شفاعت می کند (دوقبیله ای که نفرات و جمعیتشان بسیار بود)" و نیز از رسول اکرم روایت شده که فرمود: "بوی بهشت از جانب قرن می وزد" و اظهار اشتیاق می فرمود به دیدار اویس و فرمود :"هرکس او را ملاقات کرد از جانب من به او سلام برساند . "

 

 

نیکان از صحابه و تابعین و مخلصین از بندگان خدا که به اتفاق نام نیک آنها و ایمان و صفای آنان زینت بخش کتب تاریخ است و از اولیای خدا بودند ، در خدمت امیرمومنان و از یاران فداکار او بودند . از جمله آنها اویس قرنی رضوان الله تعالی علیه

 

 

  • مهدی جعفری زاده

 

 

 

یکی از معاریف می گوید : روز اولی که ما را به دبستان بردند ، به ما اصول دین آموختند . اصل اول ، توحید بود . در معنای توحید به ما گفتند خدا یکی است و دو نیست . توحیدی که ما آموخته ایم ، همین است . این کافی نیست . این کلمه ، جامعه را موحد نمی کند . باید از روز اول به بچه آموخت ، خدا یکی است . هیچ مخلوقی جز خدا ، منشاء اثر نیست . باید از خدا ترسید چون خدا از احوال و کارهای ما آگاه است . و هرچه می خواهیم باید از خدا بخواهیم ، زیرا همه خیرات در دست خداست . اما خدا وقتی خیر خواهد  داد که ما لایق باشیم . هنگامی ما لایق خواهیم شد که نیت و صفات و اعمال خود را نیکو گردانیم .  آدمیان همه ، بندگان خدایند . همه با هم برادریم . باید بد یکدیگر را نخواهیم .باید به هم کمک کنیم . باید با هم متحد باشیم و بر خلاف هم حرفی نزنیم و قدمی برنداریم . باید دروغ نگوییم و خیانت نکنیم .  خدا عادل است ، ما باید عادل باشیم .  خدا راستگوست ، ما باید راستگو باشیم .  خدا مهربان است ، ما باید مهربان باشیم .  عالم همه ، یک پیکر است و همه موجودات ، اعضای این پیکرند . آنها که خدا پرست هستند ، همه دارای یک روح هستند . عالم دارای نظم است ، ما باید در کارهای خود منظم باشیم . معنای توحید را باید به این کیفیت به اطفال بیاموزند و آنها را به نماز و راستگویی و نظافت و نظم در زندگی وادارند . و همه ی درسهایی که به آنها می دهند ، باید در این مقصود مشترک باشد . یعنی مطلبی به آنها بیاموزند که خلاف این عقیده را در ذهن آنها ایجاد نکند و همه آموزگاران باید دارای همین فکر باشند و شاگردان این عقیده را از دهان همه ، یکسان بشنوند . در آن صورت است که جامعه عملا موحد می شود و از نتائج توحید برخوردار می گردد .  

 

  • مهدی جعفری زاده

ابزار وبلاگ