قرآن و عترت

دریچه مسلمانی = مفاهیم و معارف اسلامی ، اتصال به قرآن و اهل بیت

قرآن و عترت

دریچه مسلمانی = مفاهیم و معارف اسلامی ، اتصال به قرآن و اهل بیت

کد آهنگ

قرآن و عترت

من مسلمانم و عاشق امام زمان هستم و این وبلاگ رو بعنوان یک اقـدام در جهت انتظار عملی امام زمان (عج) طراحی کردم و سعی می کنم به اندازه توان خودم تلاش کنم . اینم بگم که دعای کمیل رو خیلی دوست دارم . سعی می کنم تا بتونم دنبال تفسیر قرآن و جلسات تفسیر باشم .
سه خصوصیت دارم .
اول : حاضر نیستم به خاطر آبادی دنیای خودم ، دنیای دیگران رو خراب کنم .
دوم : حاضر نیستم آخرت خودم را بخاطر دنیای دیگران خراب کنم.
سوم : حاضرم به خاطر آباد کردن آخرت دیگران حتی دنیای خودم خراب بشه .

ضمنا اکثر مطالب وبلاگ ، تماما نوشته خودمه . می دونم سلیقه ها متفاوته اما امیدوارم مطالب نوشته شده جوری باشه که تفسیر درستی از مفاهیم دینی انجام داده باشم هر مطلب هم که از جای دیگه ای هست منبعش نوشته شده .

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
ذكر ايام هفته
ذکر روزهای هفته
ايام هفته
تاریخ روز
اوقات شرعي
اوقات شرعی
دعاي فرج
دعای فرج
همراه با قرآن
آیه قرآن تصادفی
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
تدبر در قرآن
آیه قرآن
وصيتنامه شهدا
وصیت شهدا
ساعت
ساعت فلش مذهبی

۲۳ مطلب با موضوع «قطار زندگی» ثبت شده است


قسمت اول : گذران عمر

هر روز صبح که به محل کار می رم ، اولین کاری که انجام می دم ، اینه که مهر تاریخ رو یک روز به جلو می برم . و هر روز که این کار رو انجام می دم ، کاملا احساس می کنم که یه روز از عمرم گذشته و به فکر فرو می رم و می گم یه روز دیگه هم گذشت . از طرفی خیلی ناراحت کننده است چون هر روز ، یه روز به مرگ نزدیکتر می شم و فرصت جبران گناهانم کمتر می شه اما از طرفی هم هر روز که این تاریخ رو جدید می کنم ، با خودم می گم یه روز تازه شروع شد . یه روز که می شه توی اون روز گناه نکرد و به مردم خدمت کرد و عبادت خدا رو به جا آورد . شاید برای شما هم چنین احساسی رخ بده مخصوصا همکارانم که باید صبح زود مهر تاریخ رو جلو ببرند . به اونا هم پیشنهاد می کنم مثل من نباشن که اونقدر گناهکار باشن که تو فکر فرو برن و غصه بخورن که یه روز دیگه به مرگ نزدیکتر شدن . بهشون می گم اگه مثل من گناهکار هستن ، توبه کنن و هر روز موقع شروع کار از خدا کمک بخوان و این جمله رو تکرار کنند : (( امروز می خوام گناه نکنم و عبادت خدا رو انجام بدم و به خلقش خدمت بکنم )) .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت بیست و سوم : سیلی لطف یا لطف ویران کننده

موضوع اینه که بعضی وقتها تربیت درست ، لطف و مهربونی بیش از حد نیست بلکه شاید اتفاقا تنبیه و اخم برای تربیت خیلی واجب تر باشه . خیلی از افراد رو می شناسم که در محیطی بزرگ شدند که پدر و مادرشون بیش از حد بهشون توجه کردند و مهربونی بیش از حد به خرج دادند و اتفاقا در اون خانواده ها فرزندهایی تربیت شدند که از خود راضی و خودخواه و در تعارض دائمی با دیگران هستند . نمی خوام براتون مطلب رو کش بدم حتما خودتون با دیدن افراد متوجه این موضوع شدید فقط اینو بدونید اگه یه روزی پدر یا مادر شدید بچه تون رو درست تربیت کنید . مثل اون پدری باشید که دخترش رو بارها سیلی زده و بارها به دخترش اخم کرده اما حالا که دخترش عروس شده ، دامادش هر روز می یاد و دست پدر زنش رو می بوسه و میگه آفرین به این دختری که تربیت کردین و داماد و دخترش زندگی آرومی دارن نه مثل اون پدری که اونقدر به حرف دخترش بوده و بهش لطف و مهربونی زیادی کرده بدون توجه به مبانی تربیت صحیح و حالا دامادش هر روز وسط دعوا با دختر این پدر می گه خاک بر سر پدرت که تو رو تربیت درست و حسابی نکرده و حالا زندگی آروم رو توی خوابشون هم نمی بینن . انتخاب با خودتونه سیلی لطف (که بعدش سعادت و آرامش و دعای خیر پشت سرتونه) یا لطف ویران کننده (که نفرین و تلخی زندگی رو به همراه داره) .البته منظورم این نیست که فرزندتون رو تنبیه کنید بلکه باید تربیت صحیح رو مد نظر قرار داد . هر کار اشتباهی تنبیه و هر کار درست تشویق رو بدنبال داشته باشه و اون چیزی که توی این دوره زمونه می تونه آرامش زندگی فرزندامون در آینده رو تضمین کنه یاد دادن قناعت و همچنین درستکاری به بچه هامونه .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت بیست و دوم : خدا خیر بده حافظ رو

یادمه چند وقت پیش تلویزیون داشت یک عالم بزرگواری رو نشون می داد که سخنرانی می کرد . این عالم شاید حدود نیم ساعت سخنرانی کرد (در مورد دسته بندی آدمها در شکرگزاری از خدا ) . خلاصه بعد از نیم ساعت سخنرانی خودش گفت : خدا خیر بده حافظ رو که تمام این حرفهایی که من تو این نیم ساعت زدم رو توی یک بیت شعر گفته . بعد اون بیت شعر رو خوند و واقعا هم همونطور که گفت توی اون یک بیت شعر حافظ ، تمام نیم ساعت سخنرانی اون عالم بود . حالا میشه این جوری هم تفسیرش کرد که اون عالم بزرگوار به نوعی اون بیت حافظ رو تفسیر کرده بود اما مطلب اینه که وقتی یک بیت شعر حافظ ، میتونه دارای کلی مفهوم و موثر برای کمال انسان باشه پس هر آیه قرآن واقعا اگر روش تفکر بشه می تونه زندگی آدم رو متحول کنه . (هرچند می گن حافظ رو برای این حافظ می گن که حافظ قرآن بوده و شعرهاش هم برگرفته از قرآن هست)

  • مهدی جعفری زاده

قسمت بیست و یکم : مالک یا نگهبان

توی سفر کربلا یه روحانی حرف جالبی زد . گفت : توی دنیا مالک هستید یا نگهبان ؟ منظور ایشون این بود که اگه توی دنیا از اون مال و ثروتی که خدا بهمون داده ، در راه صحیح استفاده نکردیم و آدم بخشنده ای نبودیم و همش پول روی پول جمع کردیم ، نهایتا تمام این مال و منال رو به عنوان ارث برای فرزندانمون می ذاریم پس توی دنیا نگهبان بودیم و فقط پولهایی رو نگهبانی کردیم و بعد هم به ورثه تحویل دادیم و هیچ سود و منفعتی از اون نبردیم و هیچ توشه ای برای آخرتمون نبردیم . اما اگه از مال و اموالمون در راه خیر استفاده کنیم و به فقرا و مساکین بخشش کنیم دقیقا مالک اون پولها شدیم یعنی هر پولی رو که به مستحقی ببخشیم مالک اون پول می شیم نه اون پولی رو که برای خودمون (ورثه) نگه داریم . چون در حقیقت پولی رو که می بخشیم برای اون دنیا برای خودمون قصرهای بهشتی می خریم پس سعی کنیم بجای اینکه توی دنیا نگهبان مال برای دیگران باشیم با بخشش مال و اموال ، مالک حقیقی در آخرت باشیم .


  • مهدی جعفری زاده

قسمت بیستم : بالاخره کربلا

بعد یک عمری که توی عزاداری ها و بعد از روضه ها دعا می کردیم ان شاء اله خدا کربلا رو قسمت ما بکنه ، بالاخره زائر حرم آقا و زائر حرم ابوالفضل العباس شدیم . بالاخره راهی کربلا شدیم . کربلایی که هر موقع اسمش رو می شندیم ، اشکمون جاری می شد . دلمون پر می زد برای یک بار دیدنش . حالا داریم می ریم کربلا . همون جایی که از بچگی هر موقع یک کار خوبی می کردیم به عنوان تشویق و دعا به ما می گفتن : ان شاء اله بری کربلا . به اون مداحی ها و نواهایی فکر می کنم که مضمون شون این بود که نکنه بمیرم و کربلا رو نبینم . به اون حرفهای مداح فکر می کنم که تو مراسم عزا می گفت : (( آقا حسرت کربلات رو به دل ما نگذاری)) . حالا خدا رو خیلی خیلی شکر می کنم که یکی از بزرگترین دعاهام رو مستجاب کرد و دارم می رم کربلا . آخ کربلا . چه اسم جانسوزی . نمی دونید وقتی از دوستام خداحافظی می کردم و گفتم می خوام برم کربلا چه حالی داشتن . انگار همه بزرگترین آرزوشون رفتن به کربلاست که وقتی می گفتم می خوام برم کربلا ، یه آه از ته دل می کشیدن و می گفتن خوش به حالت . مثل اینکه زائر کربلا پیش خدا خیلی آبرو داره که همه به من می گفتن حتما حتما ما رو دعا کن . مثل اینکه زمین کربلا به آسمون خدا نزدیکتره و خدا به آبروی شهدای کربلا ، دعاهای زائرای کربلا رو بیشتر اجابت می کنه که همه التماس دعا می گن .

هر چی که هست ، هر چی که بود ، بالاخره ما که راهی شدیم . بالاخره داریم می ریم به اون خیابون بهشتی (بین الحرمین) ، بالاخره داریم می ریم پابوس احیاء کننده دین نبی ، بالاخره داریم می ریم حرم عباس و بالاخره کربلا .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت نوزدهم : مرحبا به غیرتت


موضوع از این قراره که من و دوستم توی جاده داشتیم با ماشین می رفتیم که دیدیم یه فردی داره یه خانم رو به زور می کشه توی ماشینش . با دیدن این صحنه نگه داشتیم و خانمه گفت که این آقا اون رو توی شهر به عنوان تاکسی سوار کرده و حالا به زور موبایلش رو ازش گرفته و گفته باید با هم هرجا می گم بیای . می خواستیم به پلیس زنگ بزنیم اما هم خانمه گفت شوهرش اگه بفهمه براش سوء تفاهم بوجود میاد و هم اینکه چون از شهر دور بودیم ممکن بود رسیدن پلیس خیلی طول بکشه . موبایل رو از اون فرد گرفتیم و دادیم به خانم و گفتیم یه ماشین می گیریم و خانمه به شهر بره . چشمتون روز بد نبینه دیدیم یه ماشین نگه داشت و دو تا از دوستای همون فرد بودند و با زنجیز پیاده شد و حمله کرد به ما . منم هرچی ماشین رد می شد رو نگه داشتم تا یه وقتی دعوا در نگیره و مردم جلوشون رو بگیرن . تو همون گیر و دار خانمه از ترس این افراد با یه ماشین سوار شد و رفت . در همون لحظه ماشین راهنمایی و رانندگی اومد و من نگهش داشتم و موضوع رو گفتم و پلیس هم مدارک اون بنده خدا رو گرفت و گفت بیاین کلانتری . آقا تا ما برسیم کلانتری اون فرد و دوستاش شکایت تنظیم کرده بودند که چی ؟ که بنزین تموم کرده بودیم و کنار جاده بودیم که این آقا (من) و دوستش ما رو زدند (البته تو درگیری اونا یه کوچولو از ما کتک خوردند) . ما هم که رسیدیم کلانتری شدیم مقصر که چرا اینا رو که بنزین تموم کردند زدیم و اصلا انگار نه انگار خانمی این وسط وجود داشته و اونا بهش قصد تعرض داشتند . منم گفتم اگه اینا بنزین تموم کردند و کنار جاده بودند و بعد هم ما اونا رو زدیم و بعد هم یه راست اومدند کلانتری پس اینا که ماشینشون بنزین نداشت چطوری تا کلانتری اومدند و هنوزم ماشینشون بنزین داره . با این حرف دروغ اونا رو شد ضمن اینکه پلیس راه آخر ماجرا رو شاهد بود . نمی خوام سرتون رو درد بیارم فقط همین رو بگم که این وسط چه مامور کلانتری ، چه پلیس راه ، چه مردم و هرکی در جریان موضوع قرار گرفت همه گفتن به شما چه ربطی داشت . شما هم راهتون رو می گرفتین و می رفتین و برا خودتون دردسر درست نمی کردین . نمی دونم این چه جور طرز فکریه و این چه جور مسلمونیه که میگن فقط به فکر خودتون باشین و به مشکلات بقیه فکر نکنین . حسرت این به دلم موند که یکی برای این ماجرا به ما بگه مرحبا به غیرتتون !!
  • مهدی جعفری زاده

قسمت هجدهم : سیگار یا زن دوم

 

مدت یک ساعت پیش یه بنده خدایی بودم که داشت تند تند سیگار می کشید و توی این یک ساعت داشت از یکی دیگه بد می گفت . اون هم فقط به خاطر اینکه زن دوم گرفته بود . داشت ملامتش می کرد . شاید هم به حساب خودش دلش برای زن اولش می سوخت . البته این حرف این بنده خدا تنها نیست . الان همه جامعه همین جور فکر می کنن . یعنی شاید کسی که زن دوم می گیره از منظر مردم گناه کبیره انجام داده . بهش گفتم : برادر من مگه اون که زن دوم گرفته گناه کرده یا شرع و قانون گفته که کار اون اشتباهه . بنده خدا یه کم تعجب کرد ! آخه انتظار داشت مثل خیلی از مردم منم شروع به تایید حرفای اون بکنم . یه کم حرف غیرمنطقی زد و خواست من رو قانع کنه که کسی که زن دوم می گیره ، گناهکاره . اما جواب من این بود : اتفاقا تو داری گناه می کنی چرا که توی اسلام گفتند کسی حق نداره به سلامتی خودش ضرر برسونه حالا شما با این سیگاری که می کشی هم داری پولت رو دود می کنی و هم داری به سلامتی خودت ضرر می رسونی که هم سلامتی و هم مال از چیزهایی هستن که در آخرت از اونها سئوال می شه و تو گناهکار شناخته می شی اما برعکس اون بنده خدایی که رفته زن دوم گرفته علاوه بر اینکه نیت اون برای ما پوشیده هست که شاید نیت بسیار پاک و خیری داشته باشه جدای از اون هم طبق شرع و قانون هیچ عمل خلافی رو انجام نداده و حتی خدا توی قرآن این کار رو حلال دونسته و گفته ((هر چه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد دو ، سه یا چهار تا ، به زنى گیرید پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شده‏اید [اکتفا کنید] )) .

 

البته این طرز فکر مخصوص اون بنده خدا تنها نیست . الان توی جامعه همه دارن معارف اسلام رو برعکس می فهمن و این موضوع هم مختص این قضیه تنها نیست توی خیلی چیزهای دیگه هم ما داریم حلالهای اسلام که کلی دلیل و حکمت به دنبالش هست رو ، حروم می شمریم و برعکس کلی از چیزایی رو که نهی شده ، به راحتی و با تایید عرف و افکار عمومی انجام می دیم . عزیزان بیایم مسلمون واقعی باشیم و اسلام رو اونجور که واقعا هست بفهمیم و درک کنیم و بهش عمل کنیم .

 

  • مهدی جعفری زاده

قسمت هفدهم : اسلام تاپ

اسلام ناب رو می دونین که چیه ، می خوام از اسلام تاپ top براتون بگم . توی شهر ما دیگه چیزی به نام اسلام ناب نیست . یعنی اسلام رو یه کمی آپدیت کردن . سطح اسلام رو بردن بالا و به اصطلاح به روزش کردن . توی شهر ما نماز خوندن مهم نیست ولی نذری دادن و سفره گرفتن شاید برا یعضیا واجب شده . توی شهر ما توی شادی ها به هر وسیله ای شاد بودن اشکال نداره . توی شهر ما شب عروسی ، نماز واجب نیست و برعکس توی اون شب تمام اقوام زن به داماد محرم می شن و جلوش می رقصن و می گن این یه شب اشکال نداره . توی شهر ما اگه شما رو به عروسی دعوت بکنن و شما نری ، گناه کبیره انجام دادی ولی در عوض چیزی به نام صله رحم وجود نداره . توی شهر ما اگه به یه گدایی کمک کنی باید به صد نفر جواب بدی که چرا پولی رو از گلوی زن و بچت زدی ولی اگه میلیون میلیون خرج لوازم تزیینی بکنی کسی بهت چیزی نمی گه تازه به عنوان یک شخص بافرهنگ هم تلقی می شی . توی شهر ما مردها به زناشون می گن آرایش کن و از خونه بیرون شو و زنشون رو مثل عروسک توی خیابون راه می برن تا همه ببینن و بگن چه با کلاسه و توی این شهر اگه مردی غیرت داشته باشه و جلوی آرایش کردن زنش رو بگیره بهش می گن دل سیاه . مردمان این شهر به پول احترام می ذارن نه به شخصیت و اخلاق . مردمان این شهر مسجد رو نمی شناسن در عوض تالارهای عروسی و فروشگاههای لوازم تزیینی و ... رو خوب می شناسن . تو شهر ما قرآن مقدسه به خاطر همین فقط توی جعبه قرآن روی یه کمد که دیده نشه گذاشته می شه و کاملا تمیز و نو می مونه (بخاطر اینکه کسی سراغش نمی ره( . تویی شهر ما اسلام رو جور دیگه ای فهمیدن . اسلامی که ساخته دست خود مردمه نه اون اسلام نابی که از طرف خدا اومده باشه و نه اون اسلامی که خدا در روز عید غدیر فرمود وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا .   

 

  • مهدی جعفری زاده

 

قسمت شانزدهم : واقعه (کاش مشمول بشیم)

زندگی ما باید بر اساس قرآن باشه . این رو یکی از دوستام کامل تو زندگیش رعایت می کنه . علاوه بر اینکه سعی می کنه تو زندگی دستورات دین رو رعایت کنه و همه چیز رو مطابق دین انجام بده ، بعضی مواقع هم حرفهای جالبی می زنه . مثلا وقتی غذا می خوره شنیدم که می گه کاش مشمول (و لحم طیر مما یشتهون) بشیم . یا هر وقت میوه می خوره میگه کاش مشمول (وفاکهه مما یتخیرون) یا لا اقل مشمول (و فاکهه کثیره) بشیم . یا هر وقت کسی حرف چرت و پرت می زنه میگه کاش مشمول (لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما) بشیم . هر وقت هم بهش سلام می کنی میگه کاش مشمول (الا قیلا سلاما سلاما) بشیم . هر وقت هم خبر عروسی کسی رو بهش می دن می گه کاش مشمول (و حور و عین و فرش مرفوعه) و (عربا اترابا) بشیم . آره همه این حرفهایی که دوستم می زنه و میگه کاش مشمولش بشیم آیات سوره واقعه هست که داره نعمتهای بهشتیان رو می شمره و می گه بهشتیان از هر میوه ای که بخواهند میل می کنند یا از گوشت پرنده هر آنچه بخواهند یا اینکه در بهشت سخن لغو و بیهوده نیست و فقط سلام و سلام است یا اینکه می گه پاداش بهشتیان حور عین و دختران همسال شوی دوست هست . آره دوستم با این کارش هم داره دعا می کنه ، هم داره نعمتهای خدا رو می شمره ، هم داره نشون می ده که دلبسته این دنیا نیست و حواسش به آخرت و بهشته و هم داره امر به معروف می کنه .  

 

  • مهدی جعفری زاده

 

قسمت پانزدهم : انجام وظیفه (حق الناس)

یادمه چند سال پیش با پسر برادرم رفته بودم یکی از ادارات برای انجام یک کار اداری . وقتی کارم انجام شد پسر برادرم از من ایراد گرفت که چرا اینقدر تقدیر و تشکر می کردی . اونا که وظیفه شون هست که این کار رو انجام بدن و در قبالش از دولت حقوق می گیرند و کاری بیشتر از وظیفه شون برات انجام ندادن که اینقدر از اونها تشکر می کنی ! منم بهش گفتم باشه بزرگ بشی و کار تو به ادارات بیفته ، اونوقت می فهمی . از اون موضوع چند سال گذشت . یه روز پسر برادرم به من گفت حالا می فهمم چند سال پیش چی می گفتی . حالا که خودم سر و کارم به این ادارات افتاده ، نظرم اینه که اگه واقعا کسی کار شما رو انجام داد باید دست و پاش رو هم ببوسی .

 

آره . اون راست می گفت . متاسفانه اونقدر سنگ جلوی پای آدم میندازن و اونقدر بی مسئولیت هستند که هر اداره ای می ری اگه کار آدم راه بیفته باید صدهزار بار خدا رو شکر کنی . آخه این کارمندای عزیز فکر نمی کنن که حقوقی که به خونشون می برن باید حلال باشه . فقط همین که روزی ۶ - ۷ ساعت توی اداره بشینن ، حقوقشون حلاله . نه . اگه توی اون ۶-۷ ساعت وظیفه شون رو درست انجام دادن و به درد ملت رسیدن درسته . اصلا از مصادیق حق الناس همینه که وقتی بنده های خدا به اونها مراجعه کردند به درستی کارشون رو انجام بدن و حق اونها رو ادا کنند و الا تو آخرت باید پاسخگو باشند هم بخاطر اینکه از بیت المال حقوق دریافت کردند و کارشون رو درست انجام ندادند و هم به خاطر اینکه کار مردم رو انجام ندادند و اونها رو اذیت کردند .

 

  • مهدی جعفری زاده

قسمت چهاردهم : فرزند مسلمان

 بچه های شیفت عصر مدرسه ابتدایی طبق روال همیشه برای اقامه نماز رفتن نمازخونه مدرسه . وقتی نماز تمام شد و اومدن ، صف تشکیل شده بود و قرآن رو خونده بودند . ناظم که از دیر اومدن بچه ها اخم کرده بود ، گفت : (( نماز که می خونید ، شما با خدا صحبت می کنید که تازه نمازتون هم خیلی با حال و ارتباط واقعی با خدا نیست اما وقتی قرآن خونده می شه ، خدا داره با شما سخن می گه . اون هم چه سخنان فصیحی . پس بجای اینکه برین نماز بخونین از این به بعد بیاین توی صف و قرآن گوش کنید)) . همه بچه ها انگار قانع شده بودند و سرشون رو پایین انداختند . اما یکی از بچه ها خیلی مودبانه گفت : ((ببخشید آقا ! اما این رو بدونید اقامه نماز یک فرض و یک امر واجبه و ترک اون گناهه و اون دنیا درباره نماز ، بازخواست می شیم اما قرآن خوندن مستحبه و خدا هم از آدم بازخواست نمی کنه پس حداقل من که همیشه اول وقت نمازم رو می خونم . با اجازه)) و خیلی با متانت و اطمینان رفت توی صف . آقای ناظم هم دیگه هیچی نگفت و رفت .

واقعا هم باید بچه هامون رو اینجوری بار بیاریم که اطلاعات مذهبی شون خیلی بالا و دقیق باشه تا با هر حرفی از عقیدشون دست نکشن . بچه مسلمون واقعی باید اینطوری باشه .

  • مهدی جعفری زاده

 

قسمت سیزدهم : آرامستان

یکی می گفت یه بنده خدایی توی تهران چندسال پیش یه قبر خریده به دومیلیون تومان . حالا صد میلیون قیمتش شده . اون یکی می گفت شهرهای بزرگ یک سنگ سراسری برای روی حفره میت می گذارند و بعد هم روش خاک میریزند و فقط توی شهرهای کوچیک مثل شهرهای ما هنوز این رسمه که ده پانزده تا خشت رو حفره میت می گذارند و بعد با گل اونها رو به هم می چسبونند و بعد خاک می ریزند . یکی دیگه می گفت خونه و پولهای مرحوم به پسرش می رسه یا دختراش هم ادعا دارن . خلاصه هر کسی یه چیزی می گفت . آره . حتما متوجه شدین . این حرفها رو توی قبرستون توی مراسم تشییع جنازه و موقع دفن یه مرحوم شنیدم . چه قدر دردآوره که ما آدما اونقدر غرق این دنیا شدیم که حتی توی قبرستون هم حرفهامون رنگ دنیایی داره و انگار نه انگار که داریم با دستهای خودمون یکی از جنس خودمون رو بدرقه برای آخرت می کنیم . دلم می خواست یکی اون وسط می گفت من شهادت می دم این میت اهل نماز و مسجد بود ، اهل نیکی و خیرات بود . اما حیف که همون جا هم دنیا بیشتر از اون میت جلوی چشمامون بود و هست . دیگه از قبرستون جایی رو نزدیکتر به یاد مرگ پیدا نمی شه کرد اما همون جا هم توی حرفهای این آدما اثری از آخرت نیست . تو رو خدا شما بگین من چیکار کنم ؟! چرا ما آدما این قدر دنیایی شدیم ، انگار که تا ابد هیمن جا موندگاریم . 

  • مهدی جعفری زاده

 

قسمت دوازدهم : کمال

می دونین هدف از خلقت ما آدما چیه و ما باید توی این دنیا چیکار کنیم ؟ هدف از اومدنمون توی این دنیا رسیدن به کمال و معرفته . معرفت نسبت به خدا . بعضی ها به این کمال و معرفت می رسن البته فقط بعضی ها . هدف ، رسیدن به کمال و معرفته و بقیه چیزها بهونه و وسیله و راه هستن . نماز خوندن هم یک وسیله برای رسیدن به این معرفته . من می گم اگه شما می تونی بدون نماز خوندن به این معرفت برسی پس لازم نیست نماز بخونی . اما به این توجه کن : توی نماز ما سجده می کنیم و سر تسلیم در برابر خدا فرود میاریم ، شکر خدا رو می کنیم و به آنچه داریم اعلام رضایت می کنیم . حالا بگین معرفت نسبت به خدا غیر از اینه که تسلیم خدا باشیم و مطیع محض او باشیم و سر سجده در مقابلش فرود بیاریم ، معرفت به خدا غیر از اینه که به اونچه خدا به ما داده راضی باشیم و شکرش بکنیم و بگیم الحمدلله ، معرفت به خدا غیر از اینه که فقط خدا رو پرستش کنیم و از خدا یاری بطلبیم و بگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین . اینا که گفتم که همش شد الفاظ و حرکات نماز . پس نماز دقیقا همون راه و وسیله ای هست که از طریق اون به معرفت خدا و نهایتا به کمال واقعی می رسیم و اگه می خوایم انسان کاملی باشیم باید از نماز شروع کنیم . البته نه اینکه نماز رو بخونیم بلکه نماز رو اقامه کنیم . یعنی به اونچه توی نماز می گیم و انجام می دیم اعتقاد داشته باشیم و توی زندگی هم اون رو بکار ببندیم که اگه اینجور بودیم مطمئن باشید به کمال می رسید . حالا اگه راهی رو می شناسید که میانبرتر از نماز برای رسیدن به کمال باشه بگین تا من هم دیگه نماز نخونم . فقط بدونیم که نماز شعار نیست بلکه نماز برنامه و راه رسیدن به هدفه . یعنی وقتی می گیم الحمدلله بهش باور داشته باشیم و به اونچه داریم قانع باشیم و حرص نخوریم و برای ساختن دنیای بهتر برای خودمون ، هم دنیای دیگران رو خراب نکنیم و هم آخرت خودمون رو . اگه می گیم ایاک نستعین پس پیش غیر خدا دست دراز نکنیم و به خدا توکل کنیم و اگه به نشانه تسلیم و اطاعت محض از خدا سجده می کنیم پس هرچه واجب وحرام هست رو هم رعایت کنیم .حق خدا رو ادا کنیم وحق کسی رو نخوریم  و رعایت حال مردم رو هم بکنیم.  اون وقته که به معرفت واقعی نسبت به خدا دست پیدا می کنیم و خدا از ما خشنود میشه و حالا دیگه خداست که بهت می گه :  ای جان آرام یافته(۲۷)به سوی پروردگارخویش بازگرد درحالی که تو از او خشنود و او از تو خشنود است(۲۸)پس در میان بندگان من درآی(۲۹) ودر بهشت من داخل شو(۳۰)                                    سوره فجر

نماز

 

  • مهدی جعفری زاده

 

قسمت یازدهم : تقوا

یک بنده خدایی از دوستام که خیلی آدم دقیق و باخدایی هست و خیلی هم تو کاراش رعایت حلال و حروم رو می کنه و حداقل خودم چند بار شاهد بودم که می تونسته به خیلی چیزها برسه ولی به خاطر اعتقاداتش و تقوایی که داره از خیلی چیزها صرف نظر کرده ، با من درد دل می کرد و یه جمله جالبی گفت . گفت لباس تقوا برای ما گشاده!! گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی با وجود اینکه من خیلی تو  همه کارام حلال و حروم رو رعایت می کنم و سعی می کنم آزارم به هیچ کس نرسه ، و خلاصه سعی می کنم تقوا پیشه کنم ولی بازم همیشه مشکل دارم از مریضی گرفته تا وضع بد زندگی و مشکلات دیگه که همیشه درگیرش هستم . فکر می کنم هرچی بیشتر مسائل دینی رو رعایت می کنم و اعتقاداتم رو قویتر می کنم مشکلاتم زیادتر می شه و لباس تقوا برای من گشاده و به من نمیاد و اگه مثل بقیه مردم زندگی کنم و هیچ چیز رو رعایت نکنم زندگی آروم تر و بهتر می شه ...

من که رفیقش بودم و می دونستم این حرفها رو فقط می گه که آروم شه و قلبا اگه بمیره هم دست از اعتقاداتش بر نمی داره ، تنها چیزی که به ذهنم می رسید بگم رو بهش گفتم و این بود که بهش گفتم : خدا از کسی دوبار حساب نمی کشه شاید اینکه توی دنیا اینقدر داری سختی می کشی باوجود اینکه آدم خوبی هستی و اهل حلال و حرومی ، بخاطر اینه که توی همین دنیا پاک و طاهر بشی و توی اون دنیا تو رو یک راست ببرن بهشت و بخاطر گناهای کوچیک و کمی که دارای ، توی این دنیا داری عذاب می کشی تا توی آخرت راحت باشی . آخه هرچی باشه بیشترین عذاب توی این دنیا در مقابل اندک عذاب آخرت هیچ هیچه . شایدم خدا داره مشکلات رو جلو پات قرار می ده تا دیگه فقط به فکر حل کردن همین مشکلات باشی و وقتی برای فکر کردن به گناه برات پیش نیاد و از این طریق خدا داره کمکت می کنه .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت دهم : تاثیر نماز

جا تون خالی با چند تا از دوستان با خانواده هامون رفته بودیم شمال . حال و هوای شمال رو که می دونین . من همیشه سعی می کردم اول وقت نمازم رو بخونم . حتی خیلی جاها با ماشین از بقیه تندتر می رفتم تا وقتی برای نماز توقف می کنم بقیه الاف نشن ولی خب بقیه زیاد تو بند نماز خوندن نبودن . بعضی اوقات هم سر به سرم می ذاشتن و می گفتن همین جا هم ول نمی کنی . اومدیم تفریح ، این چند روز رو خدا می بخشه نماز نخونی .

رفته بودیم اسکله روی یه پل که شاید 15 متر کشیده شده بود توی دریا . پسرم که فقط 2 سالش بود بغلم بود . سوئیچ ماشین هم دستش بود و داشت بازی می کرد که یه دفعه سوئیچ از دستش افتاد توی دریا . حالا ما بالای پل که 15 متر توی دریا اومده سوئیچ هم از اون بالا افتاده توی دریا . خدایا حالا بریم پایین پل ، بگردیم توی این دریا چه جوری سوئیچ رو پیدا کنیم . خلاصه رفتم پایین . پام رو گذاشتم توی دریا متوجه شدم کف دریا لجن هست . وای . سوئیچ افتاده توی آب ، اون هم آبی که کفش لجنه . اگه فرورفته باشه تو لجنا چی ، پیدا کردن سوئیچ توی آب دریا خودش بدبختیه چه برسه که کف آبش لجن هم باشه . این رو بهتون بگم که شاید بقیه فکر می کردن که محاله که سوئیچ پیدا بشه ولی کمتر از یک دقیقه طول نکشید که همین جور که توی آب دست می کشیدم یه دفعه سوئیچ اومد تو دستم . خودم باورم نمی شد . اما نکته جالب این بود که وقتی همه مون مسرور بودیم از اینکه سوئیچ پیدا شد یکی از همسفرامون یه حرفی زد که هیچ وقت از یادم نمی ره . گفت : اینکه سوئیچ از توی دریا پیدا شد که یک امر محال بنظر می رسید به خاطر اون بود که توی این مدت سفر حتی یک بار هم نمازت رو به تاخیر ننداختی و همیشه سر وقت نمازت رو خوندی . خدا هم نخواست این مسافرت برات تلخ بشه . آره ! شاید واقعا این حرف درست باشه . اگه آدم همیشه به یاد خدا باشه ، خدا هم به فکرش هست .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت نهم : توفیق

با خودم کلنجار می رفتم . بالاخره تصمیمم رو گرفتم . دارم از یک موضوع و یک تصمیم بزرگ صحبت می کنم . موضوع اینه که یک وقتی زمینه انجام یک گناهی برام فراهم شده بود . همه چیز آماده بود . هیچ مشکلی هم نبود . انجام اون گناه فقط به تصمیم من بستگی داشت . تصمیمم رو گرفتم و نه تنها اون گناه رو انجام ندادم بلکه خیلی هم به خاطر حتی فکر کردن به انجام اون گناه پشیمون بودم . با خدا خلوت کردم و هرچند حتی فکر کردن به اون گناه هم زشت بود اما احساس کردم چون با وجود داشتن زمینه گناه ، خودم رو آلوده نکردم ، خدا هم یه جوری توفیق بیشتری به من میده . شاید یک روز هم طول نکشید . نمی دونم چرا از اون روز سر ساعت چهار و نیم صبح هر روز بدون اینکه خودم بخوام ، بیدار می شم . یه جوری هم بیدار می شم که خوابم نمی بره و بلند می شم نمازم رو می خونم ، بعد می خوابم و این داستان هر روز ادامه داره . من که خوابم سنگین بود و اصلا سابقه نداشت اون ساعت بیدار بشم ، الان چند وقته هر روز صبح سر ساعت چهار و نیم بیدارم و هنوز هم فکر می کنم این توفیق نماز صبح به موقع خوندن رو مدیون انجام ندان اون گناه هستم و این توفیقیه که خدا در قبال ترک اون گناه به من عطا کرده .   

  • مهدی جعفری زاده

قسمت هشتم : اخلاص

برای من آنچه از شهید برونسی شنیدم و خوندم جوری تو ذهنم تداعی شده که این شهید بزگوار برای من نمونه کامل اخلاص شده . شاید نتونم تعریف درستی از اخلاص داشته باشم اما می دونم اگه تو همه کارها فقط خدا را در نظر بگیریم این میشه اخلاص . یعنی بدون ریا و تظاهر . البته حتی توی عبادتمون هم وقتی باید اون رو کامل و بدون نقص بدونیم که به کسی دیگه لطمه ای وارد نکنیم یا باعث رنجش کسی نشیم . شاید دوری از ریا و انجام عبادت با توجه ، خدمت صادقانه و بی منت به خلق و ... همه از زیرمجموعه ها و لازمه های اخلاص باشه . یعنی اگه می خوایم واقعا اخلاص داشته باشیم باید خیلی چیزها رو رعایت کنیم . شهید برونسی رو هم برای همین نمونه کامل اخلاص می دونم . چون تو زمانی که نیاز به مبارزه بود با تمام وجود مبارزه کرد ، تو زمانی که نیاز به حضور و دفاع بود در صحنه (جنگ) حاضر بود . جایی که نیاز به تاثیرگذاری بود به حد اعلا تاثیر گذار بود . و تو جایی که حق الناس بود ترس و واهمه همراهش بود و محتاطانه عمل می کرد که ذره ای ستم نشه . می خوام بگم تو زندگی باید حواسمون به خیلی چیزها باشه . شاید از بحث اخلاص خارج باشه اما بعنوان مثال حتی اگه می خوایم به بچمون هم لطف کنیم و همه چیز رو تو زندگی براش فراهم کنیم یا اگه می خوایم به کسی حتی هدیه ای بدیم و بخاطر رضای خدا ازش تشکر کنیم یا حتی می خوان اون چیزی که حقمون هست رو بهمون بدن ، مواظب باشیم . مواظب باشیم نکنه چیزی برای بچمون بگیریم که باعث بشه دیگرانی بدلیل ناتوانی از گرفتن همچین چیزی برای بچشون ، جلوش شرمنده بشن . یا مواظب باشیم اگه به کسی برای تشکر هدیه ای می دیم و دیگران هم قراره همون تشکر رو بکنن و هدیه ای بدن ، نکنه چیز گرون قیمتی بدیم که دیگران از دادن هدیه خودشون بدلیل قیمت کمش خجالت بکشن . یا اگه مثلا کارمند یک اداره هستین و چیزی که فکر می کنین حقتون هست و اداره داره به شما می ده رو ولی واقعا حقتون نیست یا بیشتر از زحمتی که کشیدین هست ، رو نکنه قبول کنین که همین چیزهای جزیی شاید شما رو از اخلاص واقعی دور کنه . شاید بگین اینجوری که آدم هیچ کاری نمی تونه بکنه . نه . منظورم اینه که تو کاراتون توجه داشته باشین . خوب اگه می خواین از یکی تقدیر کنین چرا هدیه گرون قیمت رو تو جلسه عمومی یا جایی که بقیه هم می خوان هدیه بدن ، اعلام کنید و بدید . خب بذارید بعدا خصوصی به اون فرد بدید . یا چرا باید وسایل بچتون جلو چشم همسایه باشه یا چرا یه جای مناسب برای بازی بچتون با وسایل گرون قیمتش پیدا نمی کنید که حتما باید برین تو پارک پایین شهر و جلو کسایی که از نظر مالی وضعشون خوب نیست این کار رو بکنید . دوست دارید بچتون رو ببرید توی پارک بالای شهر و وسایل بازی بچه های پولدار شهر رو ببینه و از شما تقاضای مثل اون وسایل رو بکنه و شما بدلیل نداشتن استطاعت مالی برای خرید وسایل ، جلوی بچتون شرمنده بشین . پس شما هم سعی کنید جلو ضعیف تر از خودتون رعایت کنید . خلاصه اینکه خیلی حواستون جمع باشه . اگه می خوایم سعادت مند بشیم باید اخلاص داشته باشیم و اگه می خوایم اخلاص داشته باشیم ، باید رعایت خیلی چیزها رو بکنیم .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت هفتم : ادب

بابام اومده بود خونه ما . پسر من هم داشت مثل همیشه شیطنت و شوخی می کرد . بابام هم با نوه عزیزش (پسر من) خوب خودش رو گرفته بود و داشت بازی می کرد . در حین بازی دیدم بچم دستش رو بلند کرد و زد تو صورت بابام . خیلی ناراحت شدم و گرفتمش و کلی باهاش دعوا کردم و بهش فهموندم وقتی کسی داره بهت لطف می کنه و وقتش رو می ذاره و باهات بازی می کنه احترامش رو نگه دار . بچم یه کم بغض کرد . از وساطت بقیه کلافه شده بودم که داشتند می گفتند بچه است دیگه ، باید شوخی کنه ، پیش می یاد گاهی وقتها هم آدم رو می زنه . یه حرفی می خواستم بزنم ولی هم نمی دونستم چی بگم و هم ذهنم یاری نمی کرد چطوری جمله اش رو درست کنم که بابام حرف دلم رو گفت . گفت : درسته بچه عزیزه ولی ادب عزیزتره . خیلی جمله پرمعنایی بود . بچه عزیزه ولی ادب عزیزتر .

راحت شدم چیزی که می خواستم با کلی حرف و جمله به بقیه بفهمونم ، توی یک جمله کوتاه و با مفهوم کامل گفته شده بود . آره . اگه قرار باشه از همین الآن ادب رو جلوی یک بچه کوچیک قربانی کنیم و به خاطر خواسته های خیلی کوچیک اون ادب و احترام رو بگذاریم کنار و از بی ادبی بچه به خاطر سن کمش بگذریم ، فردا که اون بچه عضوی از اجتماع شد و جلوی خواسته های بزرگ خودش مانعی دید نه تنها ادب بلکه شاید خیلی از اصول دیگه اخلاقی رو هم بگذاره کنار . این جمله نه فقط در این مورد بلکه درباره خیلی چیزهای دیگه هم می تونه صدق کنه . مثل اینکه ثروت خوبه ولی آرامش خوب تر . یا پول داشتن و پول کسب کردن مهمه ولی راه بدست آوردنش مهم تر . یا زندگی و بودن تو دنیا دوست داشتنیه ولی یادمرگ بودن سعادت بخش تر . خلاصه اینکه شما هم یادتون باشه چی رو با چی عوض می کنین و چی رو بخاطر چی فدا می کنین . نکنه یه چیزی رو عزیز بدونین و بخاطرش یک چیز عزیزتر رو از دست بدین و فراموش کنین .

  • مهدی جعفری زاده
قسمت ششم : خوشبختی

فکر کنم خیلی راجع به مرگ و بی ارزش بودن دنیا صحبت کردم . شاید بهتر باشه یه کم هم راجع به دنیا و چیزهای خوب دنیا بگم اما اگه واقعیتش رو بخواین شاید اگه از چیزهای خوب دنیا هم بگم ، باز بگین این چیزها هم دلگیره و صفا نداره . شاید یا ذهن من خیلی خرابه یا به اصطلاح خشک و مقدسی ام یا شما یادتون رفته که معیار رفتار ما برای هرکاری حتی خوشی هامون باید دین باشه . من می گم خوشی های توی دنیا اینا هستن : داشتن زندگی آروم ، داشتن توقعهای به جا چه از همسر و بچه ها و چه از اجتماع و از همه ، شادبودن اما نه به هر وسیله و هر قیمتی ، رفتار خوب با دیگران ، دید و بازدید رفتن و صله رحم ، استفاده درست از نعمتهای دنیا ، تقسیم خوشی ها و شادی ها با بقیه و خلاصه هر کاری رو مطابق دستور دین انجام دادن . فکر می کنم بازم قانع نشدین و فکر می کنین آدمهایی که این جوری زندگی می کنن ، خوشبخت نیستند .
نگاه دیگران رو بذارین کنار ، حقیقتا خودتون اگه توی این دنیا تنها باشین یعنی هیچ کس دیگه روی زمین نباشه ، یه خونه خیلی بزرگ یا یه ماشین خیلی مدل بالا یا چیزهای دیگه رو می خواین چیکار کنین . اگه توی دنیا تنها باشین این چیزها به چه دردتون می خوره . حالا فرض کنین همین چیزها رو توی دنیای واقعی داشته باشین و به فکر پز دادن و و فخر فروختن نباشین ، ماشین مدل بالا به چه کارتون می یاد غیر از اینکه برای راحتی و آرامش ازش استفاده می کنین . خوب حالا اگه بدون این چیزها شما احساس راحتی و آرامش بکنین ، شما خوشبخترین فرد روی زمین هستین ، چون بدون هیچ کدوم از اینها احساس آرامش و خوشبختی می کنین . بدونید هرچی از دنیا بیشتر داشته باشین ، چون خود همین داشته هاتون احتیاج به مراقبت و نگهداری داره و فکر کردن به اونها باعث تشویش خاطرتون می شه و باعث زحمت براتون هستن ، آرامشتون رو از شما می گیرن . حرف آخر اینکه خوشبختی اون چیزیه که شما توی دلتون احساس می کنید نه اون چیزی که دیگران بگن و ببینن . خوشبختی آرامشه که باید توی دلتون داشته باشید . خوشبخت باشین .
  • مهدی جعفری زاده
قسمت پنجم : سرود زندگی

یادمه وقتی پسرم تازه یادگرفته بود چیزهایی رو که بهش یاد می دیم ، حفظ و تکرار کنه ، بستگان محترم لطف کرده بودند و کلی شعر بهش یاد داده بودند . یه روز وقتی پسرم داشت یکی از همون شعرها رو با صدای کودکانه خودش می خوند ، خیلی خوشم اومده بود و خوشحال بودم و توی دلم گفتم این سرود زندگیه ، اینه شادی و شور . اما وقتی همون روز دم دمای غروب ، پسرم مثل همیشه داشت شوخی می کرد و از زمین و آسمون بالا می رفت ، سرش محکم خورد به دیوار . اونقدر سرش محکم خورد ،‌که فقط دعا می کردیم طوریش نشده باشه و بعدش هم کلی گریه کرد . اون موقع بود که فهمیدم سرود زندگی ، خوش بودن توی این دنیا نیست بلکه سرود زندگی هم به یاد مرگ بودنه . البته اشتباه برداشت نکنید . منظورم اینه که آدم از دو دقیقه بعدش هم خبر نداره . شاید بهتره بجای اینکه بشینیم و وقتی بچه هامون شیرین زبونی می کنن هی به فکر20 سال بعدشون باشیم و با خودمون حساب و کتاب بکنیم که چطوری پول جمع بکنیم تا برای آینده این بچه شیرین زبون خونه و ماشین بخریم و حساب و کتاب پس انداز برای آینده ای که معلوم نیست چی باشه رو بکنیم ، بهتره از همین حالا به فکر تربیت صحیح اش باشیم . بهتره جوری رفتار بکنیم که بچه هامون هم از ما یاد بگیرن . بهتره بهشون یاد بدیم که شیفته دنیا نباشن نه اینکه با این افکار ما ، اونا هم حریص به مال دنیا بشن و از خود ما هم بدتر بشن . بهشون یاد بدیم حتی سرود زندگی هم به یاد مرگ خوندن و به یاد مرگ بودنه و سعادت با مال جمع کردن و غافل شدن از آخرت بدست نمی یاد بلکه سعادت ، استفاده درست از دنیا در جهت رسیدن به خوشبختی در آخرته .
  • مهدی جعفری زاده

قسمت چهارم : اعتقادات

شاید برای شما هم پیش اومده باشه که کاری رو که بهش خیلی اعتقاد دارین ، انجام بدین اما در مقابل ، کسی که به اون کار شما اعتقاد نداشته باشه ، شما رو نهی یا مسخره کنه . اما اینو بدونید بعضی وقتها اعتقادات حتی باعث می شن آدم با ارزش ترین چیز دنیایی خودش که جونش هست رو فدا کنه . آره بعضی چیزها هستن که انسان حتی تمام دنیا رو هم با اونا معامله نمی کنه چه برسه که بخواد برای اونا مبلغ تعیین کنه . نمی خوام تند برم اما یکی از اونها ، قول و تعهدشه . شاید هیچ کدوممون به این موضوع توجه نکنیم اما اون روزی که می خوایم توی یه اداره استخدام بشیم یک تعهد و سوگندنامه رو امضاء می کنیم و قسم می خوریم که به ضوابط اون اداره پایبند باشیم . بذارید یه جور دیگه بگم . اگه کسی بخواد مسلمانیتون رو بخره ، حاضرید چقدر براش مبلغ تعیین کنید . حالا فکر می کنید اگر شما آدم درستکاری نبودید و مثل من پا روی خیلی اعتقاداتتون گذاشتید ، اون مسلمان بودنمون مایه افتخاره برامون یا برعکس آبروی مسلمانها رو هم می بریم .
میگن بدبخت کسی هست که دینش رو به دنیاش بفروشه اما می دونید بدبختر از اون کیه ، کسی که دینش رو به دنیای دیگری بفروشه . مثلا برای اینکه یکی دیگه می خواد کلی سود بکنه پا روی اعتقاداتتون بذارید و کار خلافی رو انجام بدید و شرف و وجدان کاریتون رو بخاطر سود بردن دیگران زیر پا بذارید . یادتون نره عمل به اون تعهد و سوگندنامه کاری هم یکی از اعتقاداتمون هست که اصلا نمی شه براش قیمت تعیین کرد .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت سوم : بهشت خدا

می دونید دنیا رو چرا دنیا می گن . دنیا از ریشه دنی به معنی پست یعنی بی ارزش ، گرفته شده . واقعا هم که دنیایی که توش درد و رنج و سختی باشه ، بی ارزشه . به دنیایی که نتونی مدت موندنت رو توش تعیین کنی و ندونی که کی می میری ، اصلا نباید دل ببندی . اگه قراره دنیا فقط یک گذرگاه باشه تا به یه جای دیگه برسیم ، پس چه بهتر که حواسمون فقط به اون جایی باشه که قراره برای همیشه اونجا باشیم (آخرت و بهشت) . دنیا از این نظر خوبه که می تونی برای آخرتت توشه جمع کنی و می تونی به تناسب توشه های بیشتری که جمع می کنی و کارهای نیکی که انجام می دی ، جای بهتری توی آخرت برای خودت رزرو کنی . آره . دنیا رو باید سکو و پله ای برای رسیدن به بهشت خدا قرار داد ، نه اینکه دنیا رو بهشت خودمون فرض کنیم و فکر کنیم که همین جا بهشته و بعد از اینجا ، جایی نیست و در نتیجه این تفکر اشتباه هرکاری بکنیم و برای لذت بردن بیشتر از این دنیا به هرکاری دست بزنیم . 
این مثل اونایی هست که میگن همین دنیا رو عشق است . یا میگن هرچی می تونی از همین دنیا استفاده کن . و به تبع برای استفاده بیشتر از این دنیا ، توی لجن فرو می رن و از هیچ کاری دریغ نمی کن . خدا هم اونایی رو که به این دنیا چسبیدند ، بیشتر به همین دنیا می چسبونه و هی بهشون بیشتر می ده تا یه روزی توی آخرت تلافی شو سرشون در بیاره .
منم زندگی راحت توی این دنیا رو دوست دارم ، منم دوست دارم بزرگترین خونه و بهترین ماشین و امکانات رو داشته باشم ، اما اگه بخواد به قیمت خراب کردن خونم توی بهشت باشه و اگه بخواد رسیدن به نعمتهای دنیا و استفاده از اونها ، به قیمت از دست دادن بهشت خدا باشه ، ای کاش به هیچ کدوم از راحتی های این دنیا نرسم .

  • مهدی جعفری زاده

قسمت دوم : تاثیر ایمان

می گن نگاه محبت آمیز به چهره پدر و مادر عبادته . از طرفی هم می گن نگاه به چهره مومن عبادته . من از این رهگذر مشمول انجام هر دو نوع عبادت می شم ، چون پدرم طوری زندگی کرده که حداقل از دید مردم یک انسان مومن بوده . پدرم نه حق کسی رو خورده و نه به کسی ظلم کرده ، به همه احکام اسلام هم پایبند بوده . اهل نماز و مسجد بوده . حالا این حرفها رو می زنم نه به خاطر این که می خوام از پدرم تعریف بکنم ، بلکه برای اینه که می خوام یه نتیجه بگیرم . می خوام بگم پدرم اونقدر درست زندگی کرده که حالا وقتی من به چهره اش نگاه می کنم انگار دارم عبادت می کنم چون می گن نگاه به چهره مومن عبادته . ولی وای به حال پسر من . نمی دونم چندسال دیگه که پسرم بزرگ بشه وقتی به چهره ام نگاه می کنه اونم مشمول این عبادت می شه یا نه از بس من گناهکارم باید هر وقت به چهره من نگاه می کنه ، کفاره هم بده .
نه . جدی می گم . من اگه درست زندگی نکنم ، اگه اهل نماز و مسجد و درستکاری نباشم . اگه اهل حرام خواری و رعایت نکردن دستورات دین باشم ، مطمئنا روی بچه هام هم تاثیر می ذاره . نه تنها توی اخلاق و رفتارشون که حتی ممکنه اونا بخاطر اینکه من آدم درستکاری نبودم پیش بقیه احساس شرمندگی بکنن . دعا می کنم در آینده پسرم نه تنها به خاطر اینکه من آدم مومن و درستکاری هستم به من افتخار بکنه ، بلکه وقتی به صورتم نگاه می کنه خدا براش عبادت ثبت کنه نه اینکه بخاطر گناهای من اونم از عبادت محروم بشه .

  • مهدی جعفری زاده

ابزار وبلاگ