قطار زندگی قسمت اول
قسمت اول : گذران عمر
- ۰ نظر
- ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۵۳
- ۵۷۵ نمایش
قسمت بیست و سوم : سیلی لطف یا لطف ویران کننده
موضوع اینه که بعضی وقتها تربیت درست ، لطف و مهربونی بیش از حد نیست بلکه شاید اتفاقا تنبیه و اخم برای تربیت خیلی واجب تر باشه . خیلی از افراد رو می شناسم که در محیطی بزرگ شدند که پدر و مادرشون بیش از حد بهشون توجه کردند و مهربونی بیش از حد به خرج دادند و اتفاقا در اون خانواده ها فرزندهایی تربیت شدند که از خود راضی و خودخواه و در تعارض دائمی با دیگران هستند . نمی خوام براتون مطلب رو کش بدم حتما خودتون با دیدن افراد متوجه این موضوع شدید فقط اینو بدونید اگه یه روزی پدر یا مادر شدید بچه تون رو درست تربیت کنید . مثل اون پدری باشید که دخترش رو بارها سیلی زده و بارها به دخترش اخم کرده اما حالا که دخترش عروس شده ، دامادش هر روز می یاد و دست پدر زنش رو می بوسه و میگه آفرین به این دختری که تربیت کردین و داماد و دخترش زندگی آرومی دارن نه مثل اون پدری که اونقدر به حرف دخترش بوده و بهش لطف و مهربونی زیادی کرده بدون توجه به مبانی تربیت صحیح و حالا دامادش هر روز وسط دعوا با دختر این پدر می گه خاک بر سر پدرت که تو رو تربیت درست و حسابی نکرده و حالا زندگی آروم رو توی خوابشون هم نمی بینن . انتخاب با خودتونه سیلی لطف (که بعدش سعادت و آرامش و دعای خیر پشت سرتونه) یا لطف ویران کننده (که نفرین و تلخی زندگی رو به همراه داره) .البته منظورم این نیست که فرزندتون رو تنبیه کنید بلکه باید تربیت صحیح رو مد نظر قرار داد . هر کار اشتباهی تنبیه و هر کار درست تشویق رو بدنبال داشته باشه و اون چیزی که توی این دوره زمونه می تونه آرامش زندگی فرزندامون در آینده رو تضمین کنه یاد دادن قناعت و همچنین درستکاری به بچه هامونه .
قسمت بیست و دوم : خدا خیر بده حافظ رو
یادمه چند وقت پیش تلویزیون داشت یک عالم بزرگواری رو نشون می داد که سخنرانی می کرد . این عالم شاید حدود نیم ساعت سخنرانی کرد (در مورد دسته بندی آدمها در شکرگزاری از خدا ) . خلاصه بعد از نیم ساعت سخنرانی خودش گفت : خدا خیر بده حافظ رو که تمام این حرفهایی که من تو این نیم ساعت زدم رو توی یک بیت شعر گفته . بعد اون بیت شعر رو خوند و واقعا هم همونطور که گفت توی اون یک بیت شعر حافظ ، تمام نیم ساعت سخنرانی اون عالم بود . حالا میشه این جوری هم تفسیرش کرد که اون عالم بزرگوار به نوعی اون بیت حافظ رو تفسیر کرده بود اما مطلب اینه که وقتی یک بیت شعر حافظ ، میتونه دارای کلی مفهوم و موثر برای کمال انسان باشه پس هر آیه قرآن واقعا اگر روش تفکر بشه می تونه زندگی آدم رو متحول کنه . (هرچند می گن حافظ رو برای این حافظ می گن که حافظ قرآن بوده و شعرهاش هم برگرفته از قرآن هست)
قسمت بیست و یکم : مالک یا نگهبان
توی سفر کربلا یه روحانی حرف جالبی زد . گفت : توی دنیا مالک هستید یا
نگهبان ؟ منظور ایشون این بود که اگه توی دنیا از اون مال و ثروتی که خدا
بهمون داده ، در راه صحیح استفاده نکردیم و آدم بخشنده ای نبودیم و همش
پول روی پول جمع کردیم ، نهایتا تمام این مال و منال رو به عنوان ارث برای
فرزندانمون می ذاریم پس توی دنیا نگهبان بودیم و فقط پولهایی رو نگهبانی
کردیم و بعد هم به ورثه تحویل دادیم و هیچ سود و منفعتی از اون نبردیم و
هیچ توشه ای برای آخرتمون نبردیم . اما اگه از مال و اموالمون در راه خیر
استفاده کنیم و به فقرا و مساکین بخشش کنیم دقیقا مالک اون پولها شدیم
یعنی هر پولی رو که به مستحقی ببخشیم مالک اون پول می شیم نه اون پولی رو
که برای خودمون (ورثه) نگه داریم . چون در حقیقت پولی رو که می بخشیم برای
اون دنیا برای خودمون قصرهای بهشتی می خریم پس سعی کنیم بجای اینکه توی
دنیا نگهبان مال برای دیگران باشیم با بخشش مال و اموال ، مالک حقیقی در
آخرت باشیم .
قسمت بیستم : بالاخره کربلا
هر چی که هست ، هر چی که بود ، بالاخره ما که راهی شدیم . بالاخره داریم می ریم به اون خیابون بهشتی (بین الحرمین) ، بالاخره داریم می ریم پابوس احیاء کننده دین نبی ، بالاخره داریم می ریم حرم عباس و بالاخره کربلا .
قسمت نوزدهم : مرحبا به غیرتت
قسمت هجدهم : سیگار یا زن دوم
مدت یک ساعت پیش یه بنده خدایی بودم که داشت تند تند سیگار می کشید و توی این یک ساعت داشت از یکی دیگه بد می گفت . اون هم فقط به خاطر اینکه زن دوم گرفته بود . داشت ملامتش می کرد . شاید هم به حساب خودش دلش برای زن اولش می سوخت . البته این حرف این بنده خدا تنها نیست . الان همه جامعه همین جور فکر می کنن . یعنی شاید کسی که زن دوم می گیره از منظر مردم گناه کبیره انجام داده . بهش گفتم : برادر من مگه اون که زن دوم گرفته گناه کرده یا شرع و قانون گفته که کار اون اشتباهه . بنده خدا یه کم تعجب کرد ! آخه انتظار داشت مثل خیلی از مردم منم شروع به تایید حرفای اون بکنم . یه کم حرف غیرمنطقی زد و خواست من رو قانع کنه که کسی که زن دوم می گیره ، گناهکاره . اما جواب من این بود : اتفاقا تو داری گناه می کنی چرا که توی اسلام گفتند کسی حق نداره به سلامتی خودش ضرر برسونه حالا شما با این سیگاری که می کشی هم داری پولت رو دود می کنی و هم داری به سلامتی خودت ضرر می رسونی که هم سلامتی و هم مال از چیزهایی هستن که در آخرت از اونها سئوال می شه و تو گناهکار شناخته می شی اما برعکس اون بنده خدایی که رفته زن دوم گرفته علاوه بر اینکه نیت اون برای ما پوشیده هست که شاید نیت بسیار پاک و خیری داشته باشه جدای از اون هم طبق شرع و قانون هیچ عمل خلافی رو انجام نداده و حتی خدا توی قرآن این کار رو حلال دونسته و گفته ((هر چه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد دو ، سه یا چهار تا ، به زنى گیرید پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شدهاید [اکتفا کنید] )) .
البته این طرز فکر مخصوص اون بنده خدا تنها نیست . الان توی جامعه همه دارن معارف اسلام رو برعکس می فهمن و این موضوع هم مختص این قضیه تنها نیست توی خیلی چیزهای دیگه هم ما داریم حلالهای اسلام که کلی دلیل و حکمت به دنبالش هست رو ، حروم می شمریم و برعکس کلی از چیزایی رو که نهی شده ، به راحتی و با تایید عرف و افکار عمومی انجام می دیم . عزیزان بیایم مسلمون واقعی باشیم و اسلام رو اونجور که واقعا هست بفهمیم و درک کنیم و بهش عمل کنیم .
قسمت هفدهم : اسلام تاپ
اسلام ناب رو می دونین که چیه ، می خوام از اسلام تاپ top براتون بگم . توی شهر ما دیگه چیزی به نام اسلام ناب نیست . یعنی اسلام رو یه کمی آپدیت کردن . سطح اسلام رو بردن بالا و به اصطلاح به روزش کردن . توی شهر ما نماز خوندن مهم نیست ولی نذری دادن و سفره گرفتن شاید برا یعضیا واجب شده . توی شهر ما توی شادی ها به هر وسیله ای شاد بودن اشکال نداره . توی شهر ما شب عروسی ، نماز واجب نیست و برعکس توی اون شب تمام اقوام زن به داماد محرم می شن و جلوش می رقصن و می گن این یه شب اشکال نداره . توی شهر ما اگه شما رو به عروسی دعوت بکنن و شما نری ، گناه کبیره انجام دادی ولی در عوض چیزی به نام صله رحم وجود نداره . توی شهر ما اگه به یه گدایی کمک کنی باید به صد نفر جواب بدی که چرا پولی رو از گلوی زن و بچت زدی ولی اگه میلیون میلیون خرج لوازم تزیینی بکنی کسی بهت چیزی نمی گه تازه به عنوان یک شخص بافرهنگ هم تلقی می شی . توی شهر ما مردها به زناشون می گن آرایش کن و از خونه بیرون شو و زنشون رو مثل عروسک توی خیابون راه می برن تا همه ببینن و بگن چه با کلاسه و توی این شهر اگه مردی غیرت داشته باشه و جلوی آرایش کردن زنش رو بگیره بهش می گن دل سیاه . مردمان این شهر به پول احترام می ذارن نه به شخصیت و اخلاق . مردمان این شهر مسجد رو نمی شناسن در عوض تالارهای عروسی و فروشگاههای لوازم تزیینی و ... رو خوب می شناسن . تو شهر ما قرآن مقدسه به خاطر همین فقط توی جعبه قرآن روی یه کمد که دیده نشه گذاشته می شه و کاملا تمیز و نو می مونه (بخاطر اینکه کسی سراغش نمی ره( . تویی شهر ما اسلام رو جور دیگه ای فهمیدن . اسلامی که ساخته دست خود مردمه نه اون اسلام نابی که از طرف خدا اومده باشه و نه اون اسلامی که خدا در روز عید غدیر فرمود وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا .
قسمت شانزدهم : واقعه (کاش مشمول بشیم)
زندگی ما باید بر اساس قرآن باشه . این رو یکی از دوستام کامل تو زندگیش رعایت می کنه . علاوه بر اینکه سعی می کنه تو زندگی دستورات دین رو رعایت کنه و همه چیز رو مطابق دین انجام بده ، بعضی مواقع هم حرفهای جالبی می زنه . مثلا وقتی غذا می خوره شنیدم که می گه کاش مشمول (و لحم طیر مما یشتهون) بشیم . یا هر وقت میوه می خوره میگه کاش مشمول (وفاکهه مما یتخیرون) یا لا اقل مشمول (و فاکهه کثیره) بشیم . یا هر وقت کسی حرف چرت و پرت می زنه میگه کاش مشمول (لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما) بشیم . هر وقت هم بهش سلام می کنی میگه کاش مشمول (الا قیلا سلاما سلاما) بشیم . هر وقت هم خبر عروسی کسی رو بهش می دن می گه کاش مشمول (و حور و عین و فرش مرفوعه) و (عربا اترابا) بشیم . آره همه این حرفهایی که دوستم می زنه و میگه کاش مشمولش بشیم آیات سوره واقعه هست که داره نعمتهای بهشتیان رو می شمره و می گه بهشتیان از هر میوه ای که بخواهند میل می کنند یا از گوشت پرنده هر آنچه بخواهند یا اینکه در بهشت سخن لغو و بیهوده نیست و فقط سلام و سلام است یا اینکه می گه پاداش بهشتیان حور عین و دختران همسال شوی دوست هست . آره دوستم با این کارش هم داره دعا می کنه ، هم داره نعمتهای خدا رو می شمره ، هم داره نشون می ده که دلبسته این دنیا نیست و حواسش به آخرت و بهشته و هم داره امر به معروف می کنه .
قسمت پانزدهم : انجام وظیفه (حق الناس)
یادمه چند سال پیش با پسر برادرم رفته بودم یکی از ادارات برای انجام یک کار اداری . وقتی کارم انجام شد پسر برادرم از من ایراد گرفت که چرا اینقدر تقدیر و تشکر می کردی . اونا که وظیفه شون هست که این کار رو انجام بدن و در قبالش از دولت حقوق می گیرند و کاری بیشتر از وظیفه شون برات انجام ندادن که اینقدر از اونها تشکر می کنی ! منم بهش گفتم باشه بزرگ بشی و کار تو به ادارات بیفته ، اونوقت می فهمی . از اون موضوع چند سال گذشت . یه روز پسر برادرم به من گفت حالا می فهمم چند سال پیش چی می گفتی . حالا که خودم سر و کارم به این ادارات افتاده ، نظرم اینه که اگه واقعا کسی کار شما رو انجام داد باید دست و پاش رو هم ببوسی .
آره . اون راست می گفت . متاسفانه اونقدر سنگ جلوی پای آدم میندازن و اونقدر بی مسئولیت هستند که هر اداره ای می ری اگه کار آدم راه بیفته باید صدهزار بار خدا رو شکر کنی . آخه این کارمندای عزیز فکر نمی کنن که حقوقی که به خونشون می برن باید حلال باشه . فقط همین که روزی ۶ - ۷ ساعت توی اداره بشینن ، حقوقشون حلاله . نه . اگه توی اون ۶-۷ ساعت وظیفه شون رو درست انجام دادن و به درد ملت رسیدن درسته . اصلا از مصادیق حق الناس همینه که وقتی بنده های خدا به اونها مراجعه کردند به درستی کارشون رو انجام بدن و حق اونها رو ادا کنند و الا تو آخرت باید پاسخگو باشند هم بخاطر اینکه از بیت المال حقوق دریافت کردند و کارشون رو درست انجام ندادند و هم به خاطر اینکه کار مردم رو انجام ندادند و اونها رو اذیت کردند .
قسمت چهاردهم : فرزند مسلمان
بچه های شیفت عصر مدرسه ابتدایی طبق روال همیشه برای اقامه نماز رفتن نمازخونه مدرسه . وقتی نماز تمام شد و اومدن ، صف تشکیل شده بود و قرآن رو خونده بودند . ناظم که از دیر اومدن بچه ها اخم کرده بود ، گفت : (( نماز که می خونید ، شما با خدا صحبت می کنید که تازه نمازتون هم خیلی با حال و ارتباط واقعی با خدا نیست اما وقتی قرآن خونده می شه ، خدا داره با شما سخن می گه . اون هم چه سخنان فصیحی . پس بجای اینکه برین نماز بخونین از این به بعد بیاین توی صف و قرآن گوش کنید)) . همه بچه ها انگار قانع شده بودند و سرشون رو پایین انداختند . اما یکی از بچه ها خیلی مودبانه گفت : ((ببخشید آقا ! اما این رو بدونید اقامه نماز یک فرض و یک امر واجبه و ترک اون گناهه و اون دنیا درباره نماز ، بازخواست می شیم اما قرآن خوندن مستحبه و خدا هم از آدم بازخواست نمی کنه پس حداقل من که همیشه اول وقت نمازم رو می خونم . با اجازه)) و خیلی با متانت و اطمینان رفت توی صف . آقای ناظم هم دیگه هیچی نگفت و رفت .
واقعا هم باید بچه هامون رو اینجوری بار بیاریم که اطلاعات مذهبی شون خیلی بالا و دقیق باشه تا با هر حرفی از عقیدشون دست نکشن . بچه مسلمون واقعی باید اینطوری باشه .
قسمت سیزدهم : آرامستان
یکی می گفت یه بنده خدایی توی تهران چندسال پیش یه قبر خریده به دومیلیون تومان . حالا صد میلیون قیمتش شده . اون یکی می گفت شهرهای بزرگ یک سنگ سراسری برای روی حفره میت می گذارند و بعد هم روش خاک میریزند و فقط توی شهرهای کوچیک مثل شهرهای ما هنوز این رسمه که ده پانزده تا خشت رو حفره میت می گذارند و بعد با گل اونها رو به هم می چسبونند و بعد خاک می ریزند . یکی دیگه می گفت خونه و پولهای مرحوم به پسرش می رسه یا دختراش هم ادعا دارن . خلاصه هر کسی یه چیزی می گفت . آره . حتما متوجه شدین . این حرفها رو توی قبرستون توی مراسم تشییع جنازه و موقع دفن یه مرحوم شنیدم . چه قدر دردآوره که ما آدما اونقدر غرق این دنیا شدیم که حتی توی قبرستون هم حرفهامون رنگ دنیایی داره و انگار نه انگار که داریم با دستهای خودمون یکی از جنس خودمون رو بدرقه برای آخرت می کنیم . دلم می خواست یکی اون وسط می گفت من شهادت می دم این میت اهل نماز و مسجد بود ، اهل نیکی و خیرات بود . اما حیف که همون جا هم دنیا بیشتر از اون میت جلوی چشمامون بود و هست . دیگه از قبرستون جایی رو نزدیکتر به یاد مرگ پیدا نمی شه کرد اما همون جا هم توی حرفهای این آدما اثری از آخرت نیست . تو رو خدا شما بگین من چیکار کنم ؟! چرا ما آدما این قدر دنیایی شدیم ، انگار که تا ابد هیمن جا موندگاریم .
قسمت دوازدهم : کمال
می دونین هدف از خلقت ما آدما چیه و ما باید توی این دنیا چیکار کنیم ؟ هدف از اومدنمون توی این دنیا رسیدن به کمال و معرفته . معرفت نسبت به خدا . بعضی ها به این کمال و معرفت می رسن البته فقط بعضی ها . هدف ، رسیدن به کمال و معرفته و بقیه چیزها بهونه و وسیله و راه هستن . نماز خوندن هم یک وسیله برای رسیدن به این معرفته . من می گم اگه شما می تونی بدون نماز خوندن به این معرفت برسی پس لازم نیست نماز بخونی . اما به این توجه کن : توی نماز ما سجده می کنیم و سر تسلیم در برابر خدا فرود میاریم ، شکر خدا رو می کنیم و به آنچه داریم اعلام رضایت می کنیم . حالا بگین معرفت نسبت به خدا غیر از اینه که تسلیم خدا باشیم و مطیع محض او باشیم و سر سجده در مقابلش فرود بیاریم ، معرفت به خدا غیر از اینه که به اونچه خدا به ما داده راضی باشیم و شکرش بکنیم و بگیم الحمدلله ، معرفت به خدا غیر از اینه که فقط خدا رو پرستش کنیم و از خدا یاری بطلبیم و بگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین . اینا که گفتم که همش شد الفاظ و حرکات نماز . پس نماز دقیقا همون راه و وسیله ای هست که از طریق اون به معرفت خدا و نهایتا به کمال واقعی می رسیم و اگه می خوایم انسان کاملی باشیم باید از نماز شروع کنیم . البته نه اینکه نماز رو بخونیم بلکه نماز رو اقامه کنیم . یعنی به اونچه توی نماز می گیم و انجام می دیم اعتقاد داشته باشیم و توی زندگی هم اون رو بکار ببندیم که اگه اینجور بودیم مطمئن باشید به کمال می رسید . حالا اگه راهی رو می شناسید که میانبرتر از نماز برای رسیدن به کمال باشه بگین تا من هم دیگه نماز نخونم . فقط بدونیم که نماز شعار نیست بلکه نماز برنامه و راه رسیدن به هدفه . یعنی وقتی می گیم الحمدلله بهش باور داشته باشیم و به اونچه داریم قانع باشیم و حرص نخوریم و برای ساختن دنیای بهتر برای خودمون ، هم دنیای دیگران رو خراب نکنیم و هم آخرت خودمون رو . اگه می گیم ایاک نستعین پس پیش غیر خدا دست دراز نکنیم و به خدا توکل کنیم و اگه به نشانه تسلیم و اطاعت محض از خدا سجده می کنیم پس هرچه واجب وحرام هست رو هم رعایت کنیم .حق خدا رو ادا کنیم وحق کسی رو نخوریم و رعایت حال مردم رو هم بکنیم. اون وقته که به معرفت واقعی نسبت به خدا دست پیدا می کنیم و خدا از ما خشنود میشه و حالا دیگه خداست که بهت می گه : ای جان آرام یافته(۲۷)به سوی پروردگارخویش بازگرد درحالی که تو از او خشنود و او از تو خشنود است(۲۸)پس در میان بندگان من درآی(۲۹) ودر بهشت من داخل شو(۳۰) سوره فجر
قسمت یازدهم : تقوا
یک بنده خدایی از دوستام که خیلی آدم دقیق و باخدایی هست و خیلی هم تو کاراش رعایت حلال و حروم رو می کنه و حداقل خودم چند بار شاهد بودم که می تونسته به خیلی چیزها برسه ولی به خاطر اعتقاداتش و تقوایی که داره از خیلی چیزها صرف نظر کرده ، با من درد دل می کرد و یه جمله جالبی گفت . گفت لباس تقوا برای ما گشاده!! گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی با وجود اینکه من خیلی تو همه کارام حلال و حروم رو رعایت می کنم و سعی می کنم آزارم به هیچ کس نرسه ، و خلاصه سعی می کنم تقوا پیشه کنم ولی بازم همیشه مشکل دارم از مریضی گرفته تا وضع بد زندگی و مشکلات دیگه که همیشه درگیرش هستم . فکر می کنم هرچی بیشتر مسائل دینی رو رعایت می کنم و اعتقاداتم رو قویتر می کنم مشکلاتم زیادتر می شه و لباس تقوا برای من گشاده و به من نمیاد و اگه مثل بقیه مردم زندگی کنم و هیچ چیز رو رعایت نکنم زندگی آروم تر و بهتر می شه ...
من که رفیقش بودم و می دونستم این حرفها رو فقط می گه که آروم شه و قلبا اگه بمیره هم دست از اعتقاداتش بر نمی داره ، تنها چیزی که به ذهنم می رسید بگم رو بهش گفتم و این بود که بهش گفتم : خدا از کسی دوبار حساب نمی کشه شاید اینکه توی دنیا اینقدر داری سختی می کشی باوجود اینکه آدم خوبی هستی و اهل حلال و حرومی ، بخاطر اینه که توی همین دنیا پاک و طاهر بشی و توی اون دنیا تو رو یک راست ببرن بهشت و بخاطر گناهای کوچیک و کمی که دارای ، توی این دنیا داری عذاب می کشی تا توی آخرت راحت باشی . آخه هرچی باشه بیشترین عذاب توی این دنیا در مقابل اندک عذاب آخرت هیچ هیچه . شایدم خدا داره مشکلات رو جلو پات قرار می ده تا دیگه فقط به فکر حل کردن همین مشکلات باشی و وقتی برای فکر کردن به گناه برات پیش نیاد و از این طریق خدا داره کمکت می کنه .
قسمت دهم : تاثیر نماز
جا تون خالی با چند تا از دوستان با خانواده هامون رفته بودیم شمال . حال و هوای شمال رو که می دونین . من همیشه سعی می کردم اول وقت نمازم رو بخونم . حتی خیلی جاها با ماشین از بقیه تندتر می رفتم تا وقتی برای نماز توقف می کنم بقیه الاف نشن ولی خب بقیه زیاد تو بند نماز خوندن نبودن . بعضی اوقات هم سر به سرم می ذاشتن و می گفتن همین جا هم ول نمی کنی . اومدیم تفریح ، این چند روز رو خدا می بخشه نماز نخونی .
رفته بودیم اسکله روی یه پل که شاید 15 متر کشیده شده بود توی دریا . پسرم که فقط 2 سالش بود بغلم بود . سوئیچ ماشین هم دستش بود و داشت بازی می کرد که یه دفعه سوئیچ از دستش افتاد توی دریا . حالا ما بالای پل که 15 متر توی دریا اومده سوئیچ هم از اون بالا افتاده توی دریا . خدایا حالا بریم پایین پل ، بگردیم توی این دریا چه جوری سوئیچ رو پیدا کنیم . خلاصه رفتم پایین . پام رو گذاشتم توی دریا متوجه شدم کف دریا لجن هست . وای . سوئیچ افتاده توی آب ، اون هم آبی که کفش لجنه . اگه فرورفته باشه تو لجنا چی ، پیدا کردن سوئیچ توی آب دریا خودش بدبختیه چه برسه که کف آبش لجن هم باشه . این رو بهتون بگم که شاید بقیه فکر می کردن که محاله که سوئیچ پیدا بشه ولی کمتر از یک دقیقه طول نکشید که همین جور که توی آب دست می کشیدم یه دفعه سوئیچ اومد تو دستم . خودم باورم نمی شد . اما نکته جالب این بود که وقتی همه مون مسرور بودیم از اینکه سوئیچ پیدا شد یکی از همسفرامون یه حرفی زد که هیچ وقت از یادم نمی ره . گفت : اینکه سوئیچ از توی دریا پیدا شد که یک امر محال بنظر می رسید به خاطر اون بود که توی این مدت سفر حتی یک بار هم نمازت رو به تاخیر ننداختی و همیشه سر وقت نمازت رو خوندی . خدا هم نخواست این مسافرت برات تلخ بشه . آره ! شاید واقعا این حرف درست باشه . اگه آدم همیشه به یاد خدا باشه ، خدا هم به فکرش هست .
قسمت نهم : توفیق
با خودم کلنجار می رفتم . بالاخره تصمیمم رو گرفتم . دارم از یک موضوع و یک تصمیم بزرگ صحبت می کنم . موضوع اینه که یک وقتی زمینه انجام یک گناهی برام فراهم شده بود . همه چیز آماده بود . هیچ مشکلی هم نبود . انجام اون گناه فقط به تصمیم من بستگی داشت . تصمیمم رو گرفتم و نه تنها اون گناه رو انجام ندادم بلکه خیلی هم به خاطر حتی فکر کردن به انجام اون گناه پشیمون بودم . با خدا خلوت کردم و هرچند حتی فکر کردن به اون گناه هم زشت بود اما احساس کردم چون با وجود داشتن زمینه گناه ، خودم رو آلوده نکردم ، خدا هم یه جوری توفیق بیشتری به من میده . شاید یک روز هم طول نکشید . نمی دونم چرا از اون روز سر ساعت چهار و نیم صبح هر روز بدون اینکه خودم بخوام ، بیدار می شم . یه جوری هم بیدار می شم که خوابم نمی بره و بلند می شم نمازم رو می خونم ، بعد می خوابم و این داستان هر روز ادامه داره . من که خوابم سنگین بود و اصلا سابقه نداشت اون ساعت بیدار بشم ، الان چند وقته هر روز صبح سر ساعت چهار و نیم بیدارم و هنوز هم فکر می کنم این توفیق نماز صبح به موقع خوندن رو مدیون انجام ندان اون گناه هستم و این توفیقیه که خدا در قبال ترک اون گناه به من عطا کرده .
قسمت هشتم : اخلاص
برای من آنچه از شهید برونسی شنیدم و خوندم جوری تو ذهنم تداعی شده که این شهید بزگوار برای من نمونه کامل اخلاص شده . شاید نتونم تعریف درستی از اخلاص داشته باشم اما می دونم اگه تو همه کارها فقط خدا را در نظر بگیریم این میشه اخلاص . یعنی بدون ریا و تظاهر . البته حتی توی عبادتمون هم وقتی باید اون رو کامل و بدون نقص بدونیم که به کسی دیگه لطمه ای وارد نکنیم یا باعث رنجش کسی نشیم . شاید دوری از ریا و انجام عبادت با توجه ، خدمت صادقانه و بی منت به خلق و ... همه از زیرمجموعه ها و لازمه های اخلاص باشه . یعنی اگه می خوایم واقعا اخلاص داشته باشیم باید خیلی چیزها رو رعایت کنیم . شهید برونسی رو هم برای همین نمونه کامل اخلاص می دونم . چون تو زمانی که نیاز به مبارزه بود با تمام وجود مبارزه کرد ، تو زمانی که نیاز به حضور و دفاع بود در صحنه (جنگ) حاضر بود . جایی که نیاز به تاثیرگذاری بود به حد اعلا تاثیر گذار بود . و تو جایی که حق الناس بود ترس و واهمه همراهش بود و محتاطانه عمل می کرد که ذره ای ستم نشه . می خوام بگم تو زندگی باید حواسمون به خیلی چیزها باشه . شاید از بحث اخلاص خارج باشه اما بعنوان مثال حتی اگه می خوایم به بچمون هم لطف کنیم و همه چیز رو تو زندگی براش فراهم کنیم یا اگه می خوایم به کسی حتی هدیه ای بدیم و بخاطر رضای خدا ازش تشکر کنیم یا حتی می خوان اون چیزی که حقمون هست رو بهمون بدن ، مواظب باشیم . مواظب باشیم نکنه چیزی برای بچمون بگیریم که باعث بشه دیگرانی بدلیل ناتوانی از گرفتن همچین چیزی برای بچشون ، جلوش شرمنده بشن . یا مواظب باشیم اگه به کسی برای تشکر هدیه ای می دیم و دیگران هم قراره همون تشکر رو بکنن و هدیه ای بدن ، نکنه چیز گرون قیمتی بدیم که دیگران از دادن هدیه خودشون بدلیل قیمت کمش خجالت بکشن . یا اگه مثلا کارمند یک اداره هستین و چیزی که فکر می کنین حقتون هست و اداره داره به شما می ده رو ولی واقعا حقتون نیست یا بیشتر از زحمتی که کشیدین هست ، رو نکنه قبول کنین که همین چیزهای جزیی شاید شما رو از اخلاص واقعی دور کنه . شاید بگین اینجوری که آدم هیچ کاری نمی تونه بکنه . نه . منظورم اینه که تو کاراتون توجه داشته باشین . خوب اگه می خواین از یکی تقدیر کنین چرا هدیه گرون قیمت رو تو جلسه عمومی یا جایی که بقیه هم می خوان هدیه بدن ، اعلام کنید و بدید . خب بذارید بعدا خصوصی به اون فرد بدید . یا چرا باید وسایل بچتون جلو چشم همسایه باشه یا چرا یه جای مناسب برای بازی بچتون با وسایل گرون قیمتش پیدا نمی کنید که حتما باید برین تو پارک پایین شهر و جلو کسایی که از نظر مالی وضعشون خوب نیست این کار رو بکنید . دوست دارید بچتون رو ببرید توی پارک بالای شهر و وسایل بازی بچه های پولدار شهر رو ببینه و از شما تقاضای مثل اون وسایل رو بکنه و شما بدلیل نداشتن استطاعت مالی برای خرید وسایل ، جلوی بچتون شرمنده بشین . پس شما هم سعی کنید جلو ضعیف تر از خودتون رعایت کنید . خلاصه اینکه خیلی حواستون جمع باشه . اگه می خوایم سعادت مند بشیم باید اخلاص داشته باشیم و اگه می خوایم اخلاص داشته باشیم ، باید رعایت خیلی چیزها رو بکنیم .
قسمت هفتم : ادب
بابام اومده بود خونه ما . پسر من هم داشت مثل همیشه شیطنت و شوخی می کرد . بابام هم با نوه عزیزش (پسر من) خوب خودش رو گرفته بود و داشت بازی می کرد . در حین بازی دیدم بچم دستش رو بلند کرد و زد تو صورت بابام . خیلی ناراحت شدم و گرفتمش و کلی باهاش دعوا کردم و بهش فهموندم وقتی کسی داره بهت لطف می کنه و وقتش رو می ذاره و باهات بازی می کنه احترامش رو نگه دار . بچم یه کم بغض کرد . از وساطت بقیه کلافه شده بودم که داشتند می گفتند بچه است دیگه ، باید شوخی کنه ، پیش می یاد گاهی وقتها هم آدم رو می زنه . یه حرفی می خواستم بزنم ولی هم نمی دونستم چی بگم و هم ذهنم یاری نمی کرد چطوری جمله اش رو درست کنم که بابام حرف دلم رو گفت . گفت : درسته بچه عزیزه ولی ادب عزیزتره . خیلی جمله پرمعنایی بود . بچه عزیزه ولی ادب عزیزتر .
راحت شدم چیزی که می خواستم با کلی حرف و جمله به بقیه بفهمونم ، توی یک جمله کوتاه و با مفهوم کامل گفته شده بود . آره . اگه قرار باشه از همین الآن ادب رو جلوی یک بچه کوچیک قربانی کنیم و به خاطر خواسته های خیلی کوچیک اون ادب و احترام رو بگذاریم کنار و از بی ادبی بچه به خاطر سن کمش بگذریم ، فردا که اون بچه عضوی از اجتماع شد و جلوی خواسته های بزرگ خودش مانعی دید نه تنها ادب بلکه شاید خیلی از اصول دیگه اخلاقی رو هم بگذاره کنار . این جمله نه فقط در این مورد بلکه درباره خیلی چیزهای دیگه هم می تونه صدق کنه . مثل اینکه ثروت خوبه ولی آرامش خوب تر . یا پول داشتن و پول کسب کردن مهمه ولی راه بدست آوردنش مهم تر . یا زندگی و بودن تو دنیا دوست داشتنیه ولی یادمرگ بودن سعادت بخش تر . خلاصه اینکه شما هم یادتون باشه چی رو با چی عوض می کنین و چی رو بخاطر چی فدا می کنین . نکنه یه چیزی رو عزیز بدونین و بخاطرش یک چیز عزیزتر رو از دست بدین و فراموش کنین .