قطار زندگی قسمت اول
قسمت اول : گذران عمر
- ۰ نظر
- ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۵۳
- ۵۶۱ نمایش
قسمت بیست و سوم : سیلی لطف یا لطف ویران کننده
موضوع اینه که بعضی وقتها تربیت درست ، لطف و مهربونی بیش از حد نیست بلکه شاید اتفاقا تنبیه و اخم برای تربیت خیلی واجب تر باشه . خیلی از افراد رو می شناسم که در محیطی بزرگ شدند که پدر و مادرشون بیش از حد بهشون توجه کردند و مهربونی بیش از حد به خرج دادند و اتفاقا در اون خانواده ها فرزندهایی تربیت شدند که از خود راضی و خودخواه و در تعارض دائمی با دیگران هستند . نمی خوام براتون مطلب رو کش بدم حتما خودتون با دیدن افراد متوجه این موضوع شدید فقط اینو بدونید اگه یه روزی پدر یا مادر شدید بچه تون رو درست تربیت کنید . مثل اون پدری باشید که دخترش رو بارها سیلی زده و بارها به دخترش اخم کرده اما حالا که دخترش عروس شده ، دامادش هر روز می یاد و دست پدر زنش رو می بوسه و میگه آفرین به این دختری که تربیت کردین و داماد و دخترش زندگی آرومی دارن نه مثل اون پدری که اونقدر به حرف دخترش بوده و بهش لطف و مهربونی زیادی کرده بدون توجه به مبانی تربیت صحیح و حالا دامادش هر روز وسط دعوا با دختر این پدر می گه خاک بر سر پدرت که تو رو تربیت درست و حسابی نکرده و حالا زندگی آروم رو توی خوابشون هم نمی بینن . انتخاب با خودتونه سیلی لطف (که بعدش سعادت و آرامش و دعای خیر پشت سرتونه) یا لطف ویران کننده (که نفرین و تلخی زندگی رو به همراه داره) .البته منظورم این نیست که فرزندتون رو تنبیه کنید بلکه باید تربیت صحیح رو مد نظر قرار داد . هر کار اشتباهی تنبیه و هر کار درست تشویق رو بدنبال داشته باشه و اون چیزی که توی این دوره زمونه می تونه آرامش زندگی فرزندامون در آینده رو تضمین کنه یاد دادن قناعت و همچنین درستکاری به بچه هامونه .
قسمت چهاردهم : فرزند مسلمان
بچه های شیفت عصر مدرسه ابتدایی طبق روال همیشه برای اقامه نماز رفتن نمازخونه مدرسه . وقتی نماز تمام شد و اومدن ، صف تشکیل شده بود و قرآن رو خونده بودند . ناظم که از دیر اومدن بچه ها اخم کرده بود ، گفت : (( نماز که می خونید ، شما با خدا صحبت می کنید که تازه نمازتون هم خیلی با حال و ارتباط واقعی با خدا نیست اما وقتی قرآن خونده می شه ، خدا داره با شما سخن می گه . اون هم چه سخنان فصیحی . پس بجای اینکه برین نماز بخونین از این به بعد بیاین توی صف و قرآن گوش کنید)) . همه بچه ها انگار قانع شده بودند و سرشون رو پایین انداختند . اما یکی از بچه ها خیلی مودبانه گفت : ((ببخشید آقا ! اما این رو بدونید اقامه نماز یک فرض و یک امر واجبه و ترک اون گناهه و اون دنیا درباره نماز ، بازخواست می شیم اما قرآن خوندن مستحبه و خدا هم از آدم بازخواست نمی کنه پس حداقل من که همیشه اول وقت نمازم رو می خونم . با اجازه)) و خیلی با متانت و اطمینان رفت توی صف . آقای ناظم هم دیگه هیچی نگفت و رفت .
واقعا هم باید بچه هامون رو اینجوری بار بیاریم که اطلاعات مذهبی شون خیلی بالا و دقیق باشه تا با هر حرفی از عقیدشون دست نکشن . بچه مسلمون واقعی باید اینطوری باشه .
قسمت سیزدهم : آرامستان
یکی می گفت یه بنده خدایی توی تهران چندسال پیش یه قبر خریده به دومیلیون تومان . حالا صد میلیون قیمتش شده . اون یکی می گفت شهرهای بزرگ یک سنگ سراسری برای روی حفره میت می گذارند و بعد هم روش خاک میریزند و فقط توی شهرهای کوچیک مثل شهرهای ما هنوز این رسمه که ده پانزده تا خشت رو حفره میت می گذارند و بعد با گل اونها رو به هم می چسبونند و بعد خاک می ریزند . یکی دیگه می گفت خونه و پولهای مرحوم به پسرش می رسه یا دختراش هم ادعا دارن . خلاصه هر کسی یه چیزی می گفت . آره . حتما متوجه شدین . این حرفها رو توی قبرستون توی مراسم تشییع جنازه و موقع دفن یه مرحوم شنیدم . چه قدر دردآوره که ما آدما اونقدر غرق این دنیا شدیم که حتی توی قبرستون هم حرفهامون رنگ دنیایی داره و انگار نه انگار که داریم با دستهای خودمون یکی از جنس خودمون رو بدرقه برای آخرت می کنیم . دلم می خواست یکی اون وسط می گفت من شهادت می دم این میت اهل نماز و مسجد بود ، اهل نیکی و خیرات بود . اما حیف که همون جا هم دنیا بیشتر از اون میت جلوی چشمامون بود و هست . دیگه از قبرستون جایی رو نزدیکتر به یاد مرگ پیدا نمی شه کرد اما همون جا هم توی حرفهای این آدما اثری از آخرت نیست . تو رو خدا شما بگین من چیکار کنم ؟! چرا ما آدما این قدر دنیایی شدیم ، انگار که تا ابد هیمن جا موندگاریم .
قسمت یازدهم : تقوا
یک بنده خدایی از دوستام که خیلی آدم دقیق و باخدایی هست و خیلی هم تو کاراش رعایت حلال و حروم رو می کنه و حداقل خودم چند بار شاهد بودم که می تونسته به خیلی چیزها برسه ولی به خاطر اعتقاداتش و تقوایی که داره از خیلی چیزها صرف نظر کرده ، با من درد دل می کرد و یه جمله جالبی گفت . گفت لباس تقوا برای ما گشاده!! گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی با وجود اینکه من خیلی تو همه کارام حلال و حروم رو رعایت می کنم و سعی می کنم آزارم به هیچ کس نرسه ، و خلاصه سعی می کنم تقوا پیشه کنم ولی بازم همیشه مشکل دارم از مریضی گرفته تا وضع بد زندگی و مشکلات دیگه که همیشه درگیرش هستم . فکر می کنم هرچی بیشتر مسائل دینی رو رعایت می کنم و اعتقاداتم رو قویتر می کنم مشکلاتم زیادتر می شه و لباس تقوا برای من گشاده و به من نمیاد و اگه مثل بقیه مردم زندگی کنم و هیچ چیز رو رعایت نکنم زندگی آروم تر و بهتر می شه ...
من که رفیقش بودم و می دونستم این حرفها رو فقط می گه که آروم شه و قلبا اگه بمیره هم دست از اعتقاداتش بر نمی داره ، تنها چیزی که به ذهنم می رسید بگم رو بهش گفتم و این بود که بهش گفتم : خدا از کسی دوبار حساب نمی کشه شاید اینکه توی دنیا اینقدر داری سختی می کشی باوجود اینکه آدم خوبی هستی و اهل حلال و حرومی ، بخاطر اینه که توی همین دنیا پاک و طاهر بشی و توی اون دنیا تو رو یک راست ببرن بهشت و بخاطر گناهای کوچیک و کمی که دارای ، توی این دنیا داری عذاب می کشی تا توی آخرت راحت باشی . آخه هرچی باشه بیشترین عذاب توی این دنیا در مقابل اندک عذاب آخرت هیچ هیچه . شایدم خدا داره مشکلات رو جلو پات قرار می ده تا دیگه فقط به فکر حل کردن همین مشکلات باشی و وقتی برای فکر کردن به گناه برات پیش نیاد و از این طریق خدا داره کمکت می کنه .
قسمت دهم : تاثیر نماز
جا تون خالی با چند تا از دوستان با خانواده هامون رفته بودیم شمال . حال و هوای شمال رو که می دونین . من همیشه سعی می کردم اول وقت نمازم رو بخونم . حتی خیلی جاها با ماشین از بقیه تندتر می رفتم تا وقتی برای نماز توقف می کنم بقیه الاف نشن ولی خب بقیه زیاد تو بند نماز خوندن نبودن . بعضی اوقات هم سر به سرم می ذاشتن و می گفتن همین جا هم ول نمی کنی . اومدیم تفریح ، این چند روز رو خدا می بخشه نماز نخونی .
رفته بودیم اسکله روی یه پل که شاید 15 متر کشیده شده بود توی دریا . پسرم که فقط 2 سالش بود بغلم بود . سوئیچ ماشین هم دستش بود و داشت بازی می کرد که یه دفعه سوئیچ از دستش افتاد توی دریا . حالا ما بالای پل که 15 متر توی دریا اومده سوئیچ هم از اون بالا افتاده توی دریا . خدایا حالا بریم پایین پل ، بگردیم توی این دریا چه جوری سوئیچ رو پیدا کنیم . خلاصه رفتم پایین . پام رو گذاشتم توی دریا متوجه شدم کف دریا لجن هست . وای . سوئیچ افتاده توی آب ، اون هم آبی که کفش لجنه . اگه فرورفته باشه تو لجنا چی ، پیدا کردن سوئیچ توی آب دریا خودش بدبختیه چه برسه که کف آبش لجن هم باشه . این رو بهتون بگم که شاید بقیه فکر می کردن که محاله که سوئیچ پیدا بشه ولی کمتر از یک دقیقه طول نکشید که همین جور که توی آب دست می کشیدم یه دفعه سوئیچ اومد تو دستم . خودم باورم نمی شد . اما نکته جالب این بود که وقتی همه مون مسرور بودیم از اینکه سوئیچ پیدا شد یکی از همسفرامون یه حرفی زد که هیچ وقت از یادم نمی ره . گفت : اینکه سوئیچ از توی دریا پیدا شد که یک امر محال بنظر می رسید به خاطر اون بود که توی این مدت سفر حتی یک بار هم نمازت رو به تاخیر ننداختی و همیشه سر وقت نمازت رو خوندی . خدا هم نخواست این مسافرت برات تلخ بشه . آره ! شاید واقعا این حرف درست باشه . اگه آدم همیشه به یاد خدا باشه ، خدا هم به فکرش هست .
قسمت هشتم : اخلاص
برای من آنچه از شهید برونسی شنیدم و خوندم جوری تو ذهنم تداعی شده که این شهید بزگوار برای من نمونه کامل اخلاص شده . شاید نتونم تعریف درستی از اخلاص داشته باشم اما می دونم اگه تو همه کارها فقط خدا را در نظر بگیریم این میشه اخلاص . یعنی بدون ریا و تظاهر . البته حتی توی عبادتمون هم وقتی باید اون رو کامل و بدون نقص بدونیم که به کسی دیگه لطمه ای وارد نکنیم یا باعث رنجش کسی نشیم . شاید دوری از ریا و انجام عبادت با توجه ، خدمت صادقانه و بی منت به خلق و ... همه از زیرمجموعه ها و لازمه های اخلاص باشه . یعنی اگه می خوایم واقعا اخلاص داشته باشیم باید خیلی چیزها رو رعایت کنیم . شهید برونسی رو هم برای همین نمونه کامل اخلاص می دونم . چون تو زمانی که نیاز به مبارزه بود با تمام وجود مبارزه کرد ، تو زمانی که نیاز به حضور و دفاع بود در صحنه (جنگ) حاضر بود . جایی که نیاز به تاثیرگذاری بود به حد اعلا تاثیر گذار بود . و تو جایی که حق الناس بود ترس و واهمه همراهش بود و محتاطانه عمل می کرد که ذره ای ستم نشه . می خوام بگم تو زندگی باید حواسمون به خیلی چیزها باشه . شاید از بحث اخلاص خارج باشه اما بعنوان مثال حتی اگه می خوایم به بچمون هم لطف کنیم و همه چیز رو تو زندگی براش فراهم کنیم یا اگه می خوایم به کسی حتی هدیه ای بدیم و بخاطر رضای خدا ازش تشکر کنیم یا حتی می خوان اون چیزی که حقمون هست رو بهمون بدن ، مواظب باشیم . مواظب باشیم نکنه چیزی برای بچمون بگیریم که باعث بشه دیگرانی بدلیل ناتوانی از گرفتن همچین چیزی برای بچشون ، جلوش شرمنده بشن . یا مواظب باشیم اگه به کسی برای تشکر هدیه ای می دیم و دیگران هم قراره همون تشکر رو بکنن و هدیه ای بدن ، نکنه چیز گرون قیمتی بدیم که دیگران از دادن هدیه خودشون بدلیل قیمت کمش خجالت بکشن . یا اگه مثلا کارمند یک اداره هستین و چیزی که فکر می کنین حقتون هست و اداره داره به شما می ده رو ولی واقعا حقتون نیست یا بیشتر از زحمتی که کشیدین هست ، رو نکنه قبول کنین که همین چیزهای جزیی شاید شما رو از اخلاص واقعی دور کنه . شاید بگین اینجوری که آدم هیچ کاری نمی تونه بکنه . نه . منظورم اینه که تو کاراتون توجه داشته باشین . خوب اگه می خواین از یکی تقدیر کنین چرا هدیه گرون قیمت رو تو جلسه عمومی یا جایی که بقیه هم می خوان هدیه بدن ، اعلام کنید و بدید . خب بذارید بعدا خصوصی به اون فرد بدید . یا چرا باید وسایل بچتون جلو چشم همسایه باشه یا چرا یه جای مناسب برای بازی بچتون با وسایل گرون قیمتش پیدا نمی کنید که حتما باید برین تو پارک پایین شهر و جلو کسایی که از نظر مالی وضعشون خوب نیست این کار رو بکنید . دوست دارید بچتون رو ببرید توی پارک بالای شهر و وسایل بازی بچه های پولدار شهر رو ببینه و از شما تقاضای مثل اون وسایل رو بکنه و شما بدلیل نداشتن استطاعت مالی برای خرید وسایل ، جلوی بچتون شرمنده بشین . پس شما هم سعی کنید جلو ضعیف تر از خودتون رعایت کنید . خلاصه اینکه خیلی حواستون جمع باشه . اگه می خوایم سعادت مند بشیم باید اخلاص داشته باشیم و اگه می خوایم اخلاص داشته باشیم ، باید رعایت خیلی چیزها رو بکنیم .